چاکراها (مراکز انرژی) مراکز هفتگانه
قدرتند که در ستون فقرات در کالبد اثیری قرار دارند و در واقع رابط بین روح
و جسم هستند. چاکرا کلمه ای سانسکریت و به معنای چرخ است. چاکراها مدام در
حال چرخش هستند که به آنها نیروی حیات هم می گویند و از میان شبکه ای از
مجراهای باریک به نام نادی در سراسر بدن جریان دارند. در حدود 72000 نادی
در کالبد انسان وجوددارد. چاکراها روی نادی اصلی قرار دارند و در سرتاسر
ستون فقرات امتداد دارند. چاکراها دوار هستند.
چاکراهای اصلی، اعضای
حیاتی کالبد فیزیکی را کنترل می کنند و به آنها انرژی می دهند. چاکراهای
اصلی مانند نیروگاهی هستند که اگر به خوبی کار نکنند، اعضای حیاتی ضعیف یا
بیمار می شوند، زیرا برای درست کار کردن انرژی حیاتی کافی را ندارند. در
شرق آنها را به نیلوفر آبی تشبیه کرده اند؛ دایره ای که گلبرگ ها احاطه اش
کرده اند.
بدن ما شامل انرژی های مثبت و منفی است. سمت راست بدن حاوی
انرژی مثبت و سمت چپ بدن حاوی انرژی منفی است. این انرژی ها بر مسیر چرخشی
چاکراها نیز تاثیر می گذارند. به نظر می رسد هر چاکرا نام و رنگ به خصوصی
نیز دارد که به طور مارپیچ از مرکز آن به سمت بیرون در حرکت است و به یکی
از رنگ های رنگین کمان مربوط می شود. هزاران سال است که چاکراها در شرق
شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته اند.
هفت چاکرا
1- چاکرای ریشه: در پایین ستون فقرات قرار دارد و رنگش قرمز است.
2- چاکرای خارجی: در پشت و تقریبا پنج سانتیمتری زیر ناف قرار دارد و رنگ آن نارنجی است.
3- چاکرا خورشیدی: چهار انگشت بالاتر از ناف است. به آن گوهر ناف می گویند و رنگش زرد است.
4- چاکرا قلب: در مرکز سینه و در امتداد قلب قرار دارد و رنگ آن سبز است.
5- چاکرا گلو: در سطح گلو قرار گرفته است و رنگ آن آبی است.
6- چاکرا چشم سوم (پیشانی): در پیشانی و بین دو ابرو قرار دارد و به رنگ نیلی است.
7- چاکرا فرق سر: در بالاترین قسمت سر قرار دارد و قوی ترین ارتعاشات انرژی بدن را زیر نظر دارد که رنگ آن بنفش است.
زمانی
که مجرای چاکراها بسته شود و یا از حالت تعادل خارج شوند، منجر به بیماری
می شود. سرکوب کردن هر نوع احساسات و عواطف و شوک عصبی و هر نوع ناراحتی و
لطمه روحی باعث می شود که چاکراها، یعنی مراکز انرژی حیاتی از حالت تعادل
خارج شوند. غم و غصه ، عصبانیت، حسادت، خودخوری و رنجش، صدمه شدیدی به
چاکراها می زند و آنها بسته می شوند. برای برقراری تعادل مجدد، باید فورا
هر نوع احساس ناخوشایند خود را شناسایی و هر نوع انرژی منفی را رها کنید تا
چاکراها بتوانند دوباره متعادل شوند.
در تمدنهای باستانی مانند چین، هندوستان و
همینطور کشورهایی که در حوزهی فرهنگی این کشورها هستند مانند ژاپن، کره و
مالزی، دربارهی ساختار بدن انسان و نحوهی عملکرد آن، باورهایی وجوددارد
که با عقاید و تئوریهای علمی و آموزشی کشورهای غربی، در تضاد واضح است،
هرچند در دهههای اخیر، این دیدگاهها در کشورهای اروپایی و آمریکایی
طرفداران زیادی پیدا کردهاست.
در مکاتب هندی، ساختار یا کالبدشناسی
بدن انسان، از چند لایهی مادی و انرژی تصورشده که به لایهی مادی آن،
«کالبد غذایی» هم گفته میشود؛ به این اعتبار که درنهایت بدن انسان، از
همان مواد و عناصر موجود در مواد غدایی اما با یک نظم مولکولی متفاوت،
تشکیل شده است.
لایهی دیگر ساختار بدن، صفحهی «پرانایامائی» است که
تصور میشود «پرانا»، یک انرژی کیهانیست که تمام جهان و کائنات را پرکرده و
در جریان تنفس، همراه هوا و اکسیژن، به داخل بدن وارد میشود و در تمام
جسم ما، جریان مییابد.
انرژی کیهانی یا انرژی «کی» در طب سنتی چین
طب
سنتی چین با سابقهی بیش از 5هزارسال، معتقداست در ساختار بدن انسان در
صفحهی «پرانائی»، یک شبکهی انرژی، مانند شبکهی آب یا گاز شهری وجود
دارد که با جریانِ آزاد انرژی «کی» در این مسیرها، سلامتی، شادابی و
تندرستی برقرارمیشود. اگر بهعلتی در این مجاری، انسداد یا اختلالی پیدا
شود، انواعی از بیماریها و ناتواناییها پدید میآید. برای درمان بیماری و
ناتوانی، باید این مجاری، با یک یا چند روش زیر باز شود:
- انجام حرکات موزون و چشمنوازی با نام «تایچیچوآن»
- تصویرپردازی ذهنی از نحوهی جریان انرژی «کی» یا شئ در بدن
- استفاده از یوگا، برای نمونه کاربرد «مدیتیشن» و...
در
فلسفهی آیینی و درمانی هندوستان، علاوهبر باور به وجود شبکهی
گستردهای برای انتقال انرژی در بدن، به وجود ایستگاههای تقویتکننده و
هدایتکنندهای نیز از انرژی به نام «چاکرا» یا «چرخه» اعتقاد هست.(در
آینده در این مورد در وبلاگ مطلب گذاشته میشود )در این مـکتب فلــسفی،
روانشناختی و درمانی، دلیل بیماریها و ناتواناییهای جسمی و روانی،
اختلال در توزیع انرژی حیاتی و کیهانی «پرانا» در بدن، بهویژه در
«چاکراها» تصورمیشود و درنتیجه انتظار میرود با رفع اشکال و اختلال در
«چــاکراها» و فعالشدن این چرخههای انرژی، بیماری هم درمان شود.
تشابه حیرتانگیز محل چاکراها با محل غدد مترشحه
مراکزی
در بدن وجوددارد که در یوگا، آنها را محل استقرار چاکراها میدانند و
درست در این محلها، 7 غدهی مترشحهی درونی قراردارد که با تولید و توزیع
هورمونها، انرژی حیاتی بدن را تأمین میکنند! این مراکز چاکراها یا غدد
مترشحهی درونریز، عبارتاند از:
- چاکرای مولادرا (با رنگ نمادین
قرمز): در ریشهی ستون مهرههاست که در همین ناحیه، شبکهی رشتههای اعصاب
«سمپاتیک» برای ترشح «آدرنالین» قراردارد.
- چاکرای سوداسیتها (با رنگ
نمادین نارنجی): در محل غدد تناسلیست که هـورمونهای جنــسی مــردانه و
زنــانه را تــولید و ترشح میکند.
- چاکرای مانیپورا به نشانهی قدرت
(با رنگ نمادین زرد): در محل شبکهی خورشیدی مستقر است که این شبکه، در
جلوی غدد «پانکراس» قراردارد و با ترشح هورمون مرتبط در سوخت گلوکز، مرکز
تولید انرژی و قدرت در بدن است.
- چاکرای آناهاتا (با رنگ سبز): کانون عشق تصورمیشود که مجاور غدهی «تیموس» و در محل قلب قراردارد.
- چاکرای ویشودها (با رنگ آبی): جایگاه حقیقت است که در ناحیهی گلو و مجاور غدهی «تیروئید» قراردارد.
-
چاکرای آجنا (با رنگ نیلی): کانون بصیرت تصورمیشود که در بین ابروها
قراردارد و در لحظات تمرکز و تعمق، در این مکان، چینی در پوست ظاهرمیشود
که مهمترین غدهی مترشحهی داخلی یا «هیپوفیز» در آن قراردارد.
- چاکرای ساهارا (با رنگ بنفش): به نشانهی رحمت، در رأس جمجمه و در جوار غدهی «صنوبری» قراردارد.
شگفتیهای چاکراها، محل و سلسلهمراتب استقرار آنها
-
پلههای تکاملی و تعالی چاکراها مانند 7شهر عشق در سیر تکاملی عرفا،
7مرحلهی تعالی سالکان در طریقت مهر، 7خان اسفندیار، 7خان رستم برای کشتن
دیو سفید و بصیرتبخشیدن به چشمانِ کورشدهی بزرگان اسیرشدهی ایران در
محبس دیوان در مازندران است.
- در نحوهی استقرار چاکراها، 7رنگ آنها، کاملاً مشابه یا معادل 7رنگ در طیف نوری خورشید توسط یک منشور است.
-
چاکراهای 1، 2، 3 و 4 به دوران خامی، کودکی و جوانی انسان مربوط میشود
که با حس مبارزهجویی، بهدنبال بقای خویش، مباحث و مسائل جنسی، قدرتنمایی
و عشق، است که این رنــگها، مــحرک و هیجانانگیز هستند اما رنگهای
قرمز، نارنجی و زرد، از قسمت کمانرژی طیف نوریست، درحالیکه رنگهای آبی،
نیلی و بنفش بهدلیل فرکانس زیادشان، بسیار پرانرژی و درعینحال، آرامبخش
هستند.
چشم سوم با اسامی مختلف از جمله چشم
معرفت، چشم بصیرت، چشم دل، چشم درون، تیسراتیل و آجنا خوانده می شود و
جایگاه آن در کالبد اثیری و منطبق بر پیشانی در جسم فیزیکی است.
برخی
دانشمندان اعتقاد دارند که چشم سوم محلی برای دریافت ادراکات فراحسی،
الهام و اشراق و وسیله ای برای ارتباط موجودات با یکدیگر در جهان هستی می
باشد. از طریق آجنا می توان با عوالم و موجودات ماورائی و همچنین با ورای
ابعاد مکانی و زمانی ارتباط برقرار ساخت. همچنین با کمک آجنا می توان هاله
ها را دید.
برای رؤیت هاله، لازم است که تمرینات باز کردن چشم سوم
را انجام دهید، تا چشم سوم خود را تحریک کرده، قدرت گیرندگی آن را افزایش
دهید. این کار شما را قادر می سازد که انرژی اطراف سوژه را دریافت کنید.
البته بدون انجام این کار هم دیدن هاله ی تک رنگ ها ممکن است، اما اگر چشم
سوم شما تحریک و باز نشده باشد، دیدن هاله ی یک موجود زنده بسیار مشکل
خواهد بود.
به یاد بیاورید که وقتی خیلی خیلی خسته و کاملاً فرسوده
اید چه حالی دارید؟ به یاد بیاورید که چه احساسی دارید وقتی برای روزها
نخوابیده اید و به سختی می توانید چشمهایتان را باز نگه دارید؟ به یاد
بیاورید که چه احساسی دارید وقتی چشمهایتان دست از تلاش برای بسته شدن بر
نمی دارند؟ به یاد بیاورید که چه حالی دارید وقتی که با چشمهایتان می جنگید
تا آنها را باز نگه دارید؟
تجسم این حالتها با تمرکز و توجه کامل،
در شما احساسی برمی انگیزد، مانند اینکه تلاش می کنید یک پرده ی خیالی
سنگین را از پشت چشمهایتان بلند کنید. در چنین حالتی ماهیچه های چشمهایتان
خوب پاسخ نمی دهند، بنابراین کار شما تقریباً بطور کامل ذهنی است.
چند
لحظه صبر کنید تا این حالت را به خوبی مجسم کنید. کوشش برای باز نگه داشتن
چشمان خسته، یک تحریک ذهنی قوی در چشم سوم ایجاد می کند و به تدریج باعث
باز شدن آن می شود. اما چگونه؟
این فعالیت گشایشی ذهن ، آگاهی جسمی
شما را در محل چشم سوم متمرکز می کند. هنگامی که آگاهی جسمی شما در یک قسمت
از بدنتان متمرکز می شود و شما آن ناحیه را تحت نفوذ ذهنی خود قرار می
دهید، کالبد انرژی خود را در آن ناحیه به نحوی پویا تحریک می کنید. اگر این
فعالیت ذهنی به اندازه کافی ادامه پیدا کند و تلاش ذهنی کافی صرف آن شود،
چشم سوم شما شروع به باز شدن خواهد کرد.
اگر شما فعالیت گشایشی ذهن
را هنگامی که در حالت آرامش هستید و موضوعی در میدان دید شما قرار دارد (و
بطور مستقیم در حال نگاه کردن به آن نیستید) انجام دهید، دید هاله ای
خودبخود ایجاد خواهد شد.
فعالیت گشایشی ذهن که در اینجا شرح داده
شد، شبیه تکنیک های دیداری باز کردن چاکرا است که توسط اکثر استادان کار با
انرژی و پیشرفت قوای ذهنی تدریس می شود. فقط به مراتب قوی تر و مؤثرتر
است. تمرینهای دیداری کار با انرژی به تنهایی ضعیف و کند هستند و یادگیری و
استفاده از آنها مشکل است.
توصیه: مرکز بین دو چشم (روی پیشانی) را
به نرمی با ناخن بخارانید. این کار به شما کمک خواهد کرد که این نقطه را
با آگاهی جسمانی خود به دقت هدف بگیرید.
آگاهی جسمانی خود را به
ناحیه بین چشمهای خود منتقل کنید. با تمرکز کامل از این ناحیه آگاه شوید.
این ناحیه را به صورت ذهنی بالا بکشید. چنان که گویی تلاش می کنید
پلکهایتان را به زور باز کنید. اما به ماهیچه هایتان در این ناحیه اجازه
ندهید که منقبض شوند یا به هر صورت دیگر پاسخ بدهند ( این تلاش کاملاً ذهنی
است).
احساس خود را به دقت مورد توجه قرار دهید. تصور کنید که
چشمهایتان خیلی سنگین شده اند؛ به آنها اجازه دهید که بسته شوند، و چند بار
پلکهایتان را به هم بزنید. توجه کنید که برای این کار از کدام ماهیچه ها
استفاده می کنید.
همین فرمان عضلانی را از طریق آگاهی جسمانی ذهن
خود در آن ناحیه به کار ببرید، اما دیگر به ماهیچه های پلکهایتان اجازه
ندهید که از فرمان اطاعت کنند.
این کار را دوباره و دوباره تکرار
کنید ( بالا بکشید، بالا بکشید، بالا بکشید
) چنان که گویی یک وزنه ی
خیالی سنگین را از پشت چشمهایتان بلند می کنید.
این کار را بارها
تکرار کنید، اما به خودتان ( یا هیچ یک از ماهیچه هایتان ) اجازه ی انقباض
یا پاسخ ندهید. این کار در آغاز کمی دشوار است، اما با کمی تمرین به راحتی
در انجام آن مهارت و تسلط پیدا می کنید.
این فعالیت گشایشی ذهنی
خیلی مهم است. اگر می خواهید به روشن بینی و سایر توانایی های روحی دست
پیدا کنید، این تمرین اولین قدم برای یادگیری کنترل چشم سوم است.
در
مراحل اولیه ممکن است احساس کنید که ناحیه وسیعی از بالای ابروهایتان را
بالا می کشید، حتی تمام پیشانی خود را . این مورد اشکالی ندارد و باز هم می
تواند تأثیر لازم را برای باز کردن چشم سوم شما داشته باشد. با تمرین
بیشتر خواهید توانست حوزه ی تمرکز فعالیت ذهنی خود را کاهش دهید و آن را به
ناحیه ی بین ابروها ( چشم سوم ) محدود کنید.
اگر این فعالیت گشایشی
ذهنی را ادامه دهید، چشم سوم خود را تحریک کرده ، آن را فعال خواهید ساخت.
تمرکز یکنواخت و آرام شما روی یک شیئ، چشم سوم شما را با انرژی ساطع شونده
از آن شیئ هماهنگ خواهد کرد. این انرژی به مرکز بینایی مغز شما ارسال می
شود و در آنجا بعنوان یک تصویر ( یک نوار روشن از نور رنگی ) تفسیر می شود.
توصیه:
هر گاه در انجام این عملکرد گشایشی ذهنی، تمرکز و تسلط کافی کسب کرده،
آنرا بصورت ذهنی اجرا کنید، متوجه خواهید شد که وزنه ی خیالی پشت چشمهای
شما در یک سمت آسانتر از سمت دیگر بالا کشیده می شود،که معمولاً سمت راست
آسانتر است. اصولاً ً این احساس ناشی از تفاوت بین دو نیمکره ی مغز شما است
که استفاده از یکی به مراتب آسانتر از دیگری است ( نیمکره ی غالب ). اگر
این مورد برای شما ایجاد اشکال می کند، با یک فعالیت چرخشی ذهنی، در جهت
چرخش عقربه های ساعت در ناحیه ی بین ابروها، چشم سوم خود را تحریک کنید.
منظور از جهت چرخش عقربه های ساعت این است که صورت خود را به عنوان صفحه ی
ساعت در نظر بگیرید و جهت صحیح چرخش را با آن بسنجید. برای این فعالیت
چرخشی نیز از همان فرمان ذهنی عضلانی استفاده کنید که قبلاً برای باز کردن
چشمهای خسته به کار می بردید. اما اکنون آنرا برای چرخش به کار ببرید، چنان
که گویی با حرکت چرخشی یک مداد، این ناحیه را تحریک می کنید. بهترین روش
این است که برای فعال کردن چشم سوم خود تمرین گشایشی اصلی و این تمرین
چرخشی را یک در میان انجام دهید. فعالیت گشایشی ذهنی به هر حال برای هماهنگ
کردن چشم سوم شما با هاله لازم است.
توجه: به یاد داشته باشید که
همه ی این تمرینهای محرک انرژی، به آگاهی جسمانی موضعی خصوصاً آگاهی موضعی
در سطح پوست وابسته اند. برای اینکه این تمرینها مؤثر باشند، باید احساس
کنید که آنها واقعاً اتفاق می افتند
همه ما رویاهایى داریم که گاهى به حقیقت
مى پیوندد. در طرف مقابل همه ما دلشوره هایى هم داریم که گاهى درست از آب
در مى آیند. مثلاً خیلى وقت ها پیش مى آید که احساس مى کنیم قرار است، تلفن
به صدا در آید و بعد صداى زنگ تلفن را مى شنویم
«جوآن مارى ولان»
یکى از افراد برخوردار از این حس است. او همیشه نسبت به این حس نگران بود و
فکر مى کرد چیزى اشتباه در خلقت او وجود دارد تا اینکه متوجه شد این
بهترین هدیه اى بوده که از جانب خداوند به او داده شده و او خیلى خوش شانس
بوده که توانسته چنین هدیه اى دریافت کند. او مى گوید: همیشه نشانه هایى را
احساس مى کردم. مثل اینکه یک نفر کنارم نشسته سپس صداى پک زدن به سیگار را
مى شنیدم و دود سیگار را نیز مى دیدم. از جا بلند مى شدم، از تخت پایین مى
آمدم، پدر تویى؟ اینجایى؟ چند سال قبل پدرم در اثر سکته قلبى جان خود را
از دست داد و از آن زمان تاکنون من همیشه غم عجیبى در قلبم دارم. اما الآن،
صداى نفسهایش و بوى ادکلنش را حس مى کنم و وقتى بوى او به مشامم مى رسد،
احساس راحتى مى کنم. این اولین بارى نبود که من وجود کسى را حس مى کردم و
یا آدمهایى از دنیاى دیگر سراغ من مى آمدند.
وقتى به سالها قبل فکر
مى کنم، مى بینم از همان کودکى با بقیه فرق داشتم. اکثر شبها وقتى در
تختخواب بودم صدایى مى شنیدم وقتى از خواب بیدار مى شدم، ضربان قلبم تند مى
شد. زن و مرد پیرى را مى دیدم که آغوششان را به روى من باز کرده و با هم
صحبت مى کردند. من از ترس به اتاق پدر و مادرم مى دویدم و فکر مى کردم
غولها هستند که شبها سراغ من مى آیند.
پدرم با آرامش کامل مرا به
اتاقم باز مى گرداند و با خونسردى زیر تخت، داخل کمد و همه جا را بازدید مى
کرد و مى گفت: «برو بخواب عزیزم، هیچکس اینجا نیست». اما وقتى من به
رختخواب باز مى گشتم، با خود زمزمه مى کردم، پدر تو اشتباه مى کنى. وقتى ۹
ساله بودم. خواب دیدم مادر پدرم تلفن کرد و گفت که مى خواهد ما را ترک کند و
پیش خدا برود. اما همه چیز رو به راه خواهد بود و هیچ اتفاقى بعد از او رخ
نخواهد داد. سه روز بعد مادر بزرگم فوت کرد. وقتى ماجرا را براى پدر و
مادرم تعریف کردم، مادرم گریه کنان مرا در آغوش گرفت و گفت: «توباید مثل من
و مادرم باشى. ما همیشه قبل از اینکه اتفاق بدى رخ دهد، از آن مطلع مى
شویم. ما نفرین شده هستیم.» من هم با گریه پاسخ دادم: «نه من نمى خواهم مثل
شما ملعون و نفرین شده باشم» از آن به بعد تا چند سال هر وقت صداهایى مى
شنیدم یا خوابى مى دیدم سعى مى کردم آن را نادیده بگیرم و دیگر راجع به این
موضوع با مادرم صحبت نکردم تا اینکه در سن ۱۶ سالگى خواب مرگ پدرم را دیدم
و وقتى پدرم را از دست دادم باز هم شوک عجیبى به من وارد شد. اما باز هم
با این حس جنگیدم و به مادرم چیزى نگفتم.
آرام، آرام از طریق
تلویزیون، اخبار و روزنامه ها متوجه شدم که افراد دیگرى نیز مثل من با همین
حس وجود دارند که اتفاقات بد را پیش بینى مى کنند. ۲ سال بعد وقتى با
ناپدرى ام «جان» مشغول عبور از جاده بودیم، دوباره ندایى از درونم به من
گفت: حرکت نکن. تا آمدم موضوع را جدى بگیرم کامیون بزرگى با ما برخورد کرد و
هر دوى ما را زخمى کرد.
پس از چند روز که بالاخره، در بیمارستان
به هوش آمدم دیگر نتوانستم مقاومت کنم و مادرم را در آغوش گرفتم و موضوع را
با او در میان گذاشتم، چون از ناحیه کمر و ستون فقرات دچار شکستگى شده
بودم، چند ماه بسترى بودم. اما بعد از آن فکر کردیم که وقت آن رسیده که با
مادرم به این مسأله جدى تر نگاه کنیم و سعى کنیم اقدامى در جهت فهمیدن این
حس برداریم. به سراغ آدمهایى که با عالم دیگر و مردم عالم دیگر ارتباط
داشتند رفتیم. کتابهاى زیادى مطالعه کردیم، با آدمهایى مثل خودمان ملاقات
کردیم و متوجه شدیم که صداهایى که مى شنویم براى ترساندن ما نیست، بلکه از
جانب روحهایى است که مراقب ما هستند. ما روح پلیدى نداریم. بلکه فرشته هایى
در اطراف خود داریم.
و شاید آنها هدیه هایى از طرف خداوند هستند
که به ما داده شده اند تا ما به اطرافیانمان کمک کنیم. این واقعیت مسؤولیت
سنگینى بود. حالا دیگر من هدف زندگى خود را مى شناختم. «پدر از من براى چند
نفر تقاضاى حلالیت کرد.» اول باید سراغ یکى از همکارانش مى رفتم که پدرم
ناراحتش کرده بود، وقتى پیش آن خانم رفتم و براى پدرم تقاضاى حلالیت کردم،
مرا در آغوش گرفت و گریه کنان گفت: «نمى دانى چقدر منتظر این لحظه بودم.» و
بعد چند نفر دیگر. این مسؤولیت را بخوبى توانستم انجام دهم و وقتى کار
تمام شد، پدرم دوباره با همان بوى ادکلن همیشگى و دود سیگار به اتاقم آمد و
از من تشکر کرد. او مى گفت امشب با خیال راحت و در آرامش زندگى مى کند، من
به قدرى خوشحال بودم که دائماً از خداوند به خاطر این موهبتى که به من
ارزانى داشته تشکر مى کردم. چند شب بعد خانمى را در رؤیاهایم دیدم که بسیار
بى تاب بود. او مى گفت: همسر و پسرش همیشه با هم در حال جنگ بودند و او
تنها کسى بود که قادر به آرام کردن آنها بود و حالا که او در دنیا نیست
خیلى نگران پسرش است. با جست وجوى فراوان آدرس آنها را پیدا کردم و به
سراغشان رفتم و تمام ماجرا را تعریف کردم و مطمئن شدم که پدر و پسر در صلح و
آرامش کامل با هم زندگى مى کنند و مشکلى ندارند. از کمک کردن به افراد
واقعاً لذت مى برم. هر موقع در اتاق خواب در تاریکى تنها مى نشستم دود
سیگار پدرم را استشمام مى کردم و این یکى از شیرین ترین و خوشبوترین بوهاى
زندگى ام شده بود. من واقعاً نمى دانم در آینده چه اتفاقى خواهد افتاد اما
مى دانم که هیچ وقت تنها نیستم و کسانى را که دوست داریم همیشه در کنارمان
هستند و هر زمان که ما دریچه قلبمان را به روى فرشتگان باز کنیم و به آنها
گوش دهیم آنها ما را هدایت خواهند کرد. توصیه هاى «جوآن مارى» براى تقویت
حس ششم:
۱) از خودتان سؤال کنید:
سؤال از حس و ذهن خودآگاه
یکى از بهترین راه هاى گشودن کانال قدرت ماورایى و علم غیب است. فقط در
مورد چیزى که واقعاً مى خواهید بدانید لحظه اى تفکر کنید. به طور مثال «آیا
باید شغلم را عوض کنم؟» وقتى شب مى خواهید به رختخواب بروید با صداى بلند
از خود این سؤال را بپرسید. مشاهده مى کنید که رؤیاهاى شما در شب پاسخ سؤال
شما را مى دهند.
۲) افکار خود را به روى کاغذ بیاورید:
قبل
از اینکه شب به خواب بروید و وقتى که صبح از خواب بیدار شدید، در مورد
موقعیت خود فکر کنید و در مورد مواردى که برایتان حائز اهمیت است با دقت
فکر کنید، سپس شروع به نوشتن کنید. به افکارتان اجازه دهید که ارادى عمل
کند و هر آنچه که به فکرتان مى رسد روى کاغذ بیاورید، سپس کاغذ را نگاه
کنید، متوجه مى شوید چه اتفاقى رخ داده: «افکارتان شما را هدایت و نصیحت
کرده است.»
۳) به خودتان اعتماد کنید:
مثلاً وقتى در حال
قدم زدن هستید، اما ناگهان دلت مى خواد که به سمت چپ بپیچید، این کار را
انجام دهید، حتى اگر بعداً متوجه شدید که از مسیر واقعى دور شده اید، اما
باز هم به حس خود پاسخ مثبت دهید و مشاهده مى کنید که درست شما را هدایت
کرده است.
۴) زمانى را در طبیعت صرف کنید.
در طبیعت و در معرض هواى آزاد بودن و کنار درخت بودن، بصیرت و بینش انسان را بالا مى برد.
۵) از روش «گل درمانى» استفاده کنید.
گل
هاى تازه باعث افزایش انرژى در فضاى خانه شما مى شود. حتى اجازه مى دهد تا
مقدارى هواى تازه و آزاد وارد فضاى خانه شما شود. گل هاى تازه، روحیه شما
را تقویت مى کند.