تصاویرمکان های دیدنی و تاریخی و اشیاء باستانی ایران

مطالب جالب و عجیب + تصاویر ایران گردی و گردش گری+اشیاء باستانی و مکان های با ستانی ایران

تصاویرمکان های دیدنی و تاریخی و اشیاء باستانی ایران

مطالب جالب و عجیب + تصاویر ایران گردی و گردش گری+اشیاء باستانی و مکان های با ستانی ایران

مواردی که ایرانیان پیش قدم از جهانیان بودند و آنها را ابداع کردند

مواردی که ایرانیان پیش قدم از جهانیان بودند و آنها را ابداع کردند.


مواردی که ایرانیان پیش قدم از جهانیان بودند و آنها را ابداع کردند


۱. سزاریون :
کار « سزارین » در ۸۵۰۰ سال پیش روی رودابه مادر رستم بوسیله ثریت پزشک نامدار ایران و دانشمند بزرگ دیگر ایرانی به نام شئن مَرِغ  انجام شد. آنان با به کار بردن شیره هئوم ، خنجری را گند زدایی کرده و پهلوی رودابه را شکافتند و بچه را بیرون آورده و پارگی را دوختند  و پس از گذشت هزار سال این عمل سزاریون روی مادر ژول سزار قیصر روم به وسیله پزشکان ایرانی انجام شد.

۲. الکتریک :
ایرانیان از روزگار مادها به ساختن پیل الکتریکی و از به هم پیوستن آنها برق پدید آورده و آن را به وسیله دو سیم وارد دستگاه آب کاری کرده و فلزات را آب طلا و آب نقره می دادند .
(گنجینه تاریخ ایران؛ جلد سوم؛ بخش مادها)

نا گفته نماند پیل های مزبور که در بالا گفته شد، ضبط صوت و پخش صوت پدید آورده بودند.
یکی از صنایع مهم ایران در دوران ساسانی که در آن زمان در هیچ کشوری سابقه نداشت، ساختن حبابها و نصب آنها در ایوان مدائن بود.
(کتاب فیلوستراتوس، جلد یکم، بند ۲۴ و کتاب فان فلوتن ، باب تسلط عرب بر ایران)

۳. پویا نمایی (انیمیشن):
در میان یافته های کوچک و بزرگ باستان شناسان در وسعت ۱۵۱ هکتاری «شهرسوخته»، سفالینه ای با نقش بز که در پنج حرکت به سمت درختی می جهد و برگهای آن را می خورد.
برخی معتقدند موارد منقوش بر این سفالینه بیان گر یک داستان زیبای باستانی ایرانی با نام «درخت آسوریک» است.

۴. کارخانه ذوب فلزات :
ایرانیان هوشمند در بیش از ۷۰۰۰ سال پیش به فن آب کردن فلز آشنا بودند و کارگاههای ذوب فلزات پیشرفته ای داشتند
(هفت هزار سال فلزکاری در ایران؛ نوشته دکتر محمد تقی احسانی ؛ انتشارات علمی فرهنگی)

۵. کاریز (قنات) :
ایرانیان در فن آبیاری و کندن کاریز پیش گام تر از همه ی ملت های جهان هستند .
این فن نخست از ایران به ترکستان و آفریقا برده شد.
بی شک کاریز یکی از عجایب بشر است.


۶. آسیاب بادی:
دانشمندان با هم هم رأی هستند که سرچشمه آسیاب بادی از ایران می باشد بنا به نوشته هرودوت و تاریخنگاران کهن، ایرانیان نخستین ملتی هستند که از نیروی باد برای بدست آوردن انرژی و بالا کشیدن آب از چاه و آرد کردن گندم سود جسته اند.
(بررسی های تاریخی شماره مخصوص ، سهم ایران در تمدن جهان )

۷. قالی بافی و فرش:
اکنون که قالی های روزگار هخامنشی در «پازیرک» به دست آمده پیشگام بودن ایران را در این صنعت به گونه ای کامل روشن می سازد.
۷. قالی بافی و فرش:
اکنون که قالی های روزگار هخامنشی در «پازیرک» به دست آمده پیشگام بودن ایران را در این صنعت به گونه ای کامل روشن می سازد.
.
در یکی از تالار های کاخ کسری ، فرش «بهارستان» گسترده شده بود که ۲۶ متر درازا و ۲۴ متر پهنا داشت و با گوهر های گرانبها ، انواع گل ها را روی آن به کار برده بودند که برگ گل ها زمرد ، غنچه ها از مروارید و یاقوت و دیگر گوهر ها ساخته و بافته شده بود.

۸. شخم زنی:
اندیشمندان ایرانی در ۷۵۰۰ سال پیش ابزار شخم زنی (خیش) را پدید آوردند.
(گنجینه تاریخ ایران ؛ جلد یکم – تاریخ تمدن سه هزار ساله ایران ؛ نوشته استاد طویلی ؛انتشارات فروهر )

۹. ورزش :
ورزش باستانی ایران دیرینگی ۱۰،۰۰۰ ساله دارد.
( تاریخ هرودوت ؛ جلد دوم)

گاه شماری گیلانی( دیلمی)

گاه شماری گیلانی( دیلمی)

گاه شماری گیلانی( دیلمی)

گیلان‌ در شمال‌ ایران‌، بین‌ سلسله‌ کوه‌های‌ البرز غربی‌ و دریای‌ مازندران‌ قرار دارد. این‌ ناحیه‌ تاچند قرن‌ گذشته‌، نام‌ واحد و قلمرو ثابتی‌ نداشت‌ و بنا به‌ برخی‌ شواهد تاریخی‌، در زمان‌ پادشاهی‌ساسانیان‌ و پس‌ از آن‌ در سده‌های‌ نخستین‌ پس‌ از اسلام‌ به‌ نام‌ «دیلم‌» یا «دیلمان‌» شهرت‌ داشت‌ وبعدها به‌ تدریج‌ نام‌ «گیلان‌» جایگزین‌ دیلم‌ گردید. به‌ طوری‌ که‌ در اواخر قرن‌ سوم‌ هجری‌ «ابن‌حوقل‌» در «صورة‌ الارض‌» هنوز از آن‌ به‌ عنوان‌ «دیلم‌» یا «دیلمان‌» نام‌ می‌برد و آن‌ را شامل‌ مناطقی‌می‌داند که‌ «از جنوب‌ تا قزوین‌ و تارم‌ و قسمتی‌ از آذربایجان‌ و بخشی‌ از ری‌ و از شرق‌ تا تبرستان‌ ودیگر نواحی‌ ری‌ و از مغرب‌ تا مناطق‌ دیگری‌ از آذربایجان‌ و شهرهای‌ آران‌ و از شمال‌ به‌ دریای‌ خزرمتصل‌ و محدود است‌» (حکیمیان‌: 1364، ص‌ 94)

مردم‌ مناطق‌ نامبرده‌ در طول‌ تاریخ‌ بنا به‌ روایت‌ اکثر مورخان،‌ صاحبان‌ اصلی‌ البرز کوه‌ بوده‌اند ودر همسایگی‌ و کنار سایر اقوام‌ ایرانی‌ در تاریخ‌ و سرگذشت‌ یکدیگر مشترک‌اند. و از باورها وآیین‌های‌ ملی‌ ایرانیان‌ که‌ میراث‌ مشترک‌ تمامی‌ باشندگان‌ فلات‌ ایران‌ می‌باشد، پایداری‌ کرده‌اند.

از زمره‌ این‌ میراث‌ مشترک‌، روش‌های‌ سنجش‌ و نگاهداشت‌ زمان‌ ـ گاهشماری‌ ـ است‌. گاهشماری‌ ایرانیان‌، علیرغم‌ متفاوت‌ بودن‌ در تقسیمات‌ درونی‌ و گوناگونی‌ آغاز سال‌ و جشن‌ها و آیین‌های‌مربوط‌ به‌ آن‌، از بن‌ و ریشه‌ یکی‌ است که‌ در طی‌ زمان‌ منطبق‌ با شرایط‌ اقلیمی‌ اقوام‌ گوناگون‌،دگرگونی‌هایی‌ پذیرفت‌ و از هزاره‌ها عبور کرد و به‌ امروز رسید.

شناسایی‌ و رمزگشایی‌ این‌ پیشینه‌ تاریخی‌ و جلوه‌های‌ فرهنگی‌ و تمدنی‌ آن‌ از گذشته‌ دور تاامروز ـ که‌ با گذشت‌ زمان‌ به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ می‌شوند ـ یکی‌ از سرفصل‌های‌ مهم‌ مردم‌شناسی‌است‌ که‌ شناخت‌ و ثبت‌ آن‌ نیازمند شتاب‌ بیشتری‌ است‌، پیش‌ از این‌ که‌ آخرین‌ راوییان‌ این‌ دوران‌های‌ سپری‌ شده‌ از روایت‌ باز ایستند، باید به‌ ثبت‌ دانسته‌هایشان‌ کمر همت‌ بست‌ و محصول‌کار را به‌ دست‌ آیندگان‌ سپرد.

این‌ مطلب‌ پیامد تلاش‌ در راستای‌ این‌ اهداف‌، برای‌ ثبت‌ مطالب‌ مربوط‌ به‌ گاهشماری‌ وآیین‌ها و باورهای‌ مربوط‌ به‌ آن‌ در میان‌ ساکنان‌ استان‌ گیلان‌ است‌. همراه‌ با اشاره‌هایی‌ به‌ باورها وآیین‌های‌ هم‌ پیوند با خویشانی‌ که‌ در تقسیمات‌ جغرافیایی‌ معاصر ساکنان‌ استان‌های‌ زنجان‌،تهران‌، سمنان‌، مازندران‌ و خلخال‌ محسوب‌ می‌شوند.



گاهشماری‌ گیلانی‌

در گیلان‌ علاوه‌ بر گاهشماری‌ سال‌ خورشیدی‌ هجری رسمی‌ کشور که‌ در سال‌ 1304 به‌ تصویب‌رسید و اجرا می‌گردد، و گاهشماری‌ سال‌ قمری‌ هجری که‌ مراسم‌ مذهبی‌ اسلامی‌ با آن‌ انطباق‌ دارد.گاهشماری‌ محلی‌ رایج‌ است‌ که‌ به‌ تدریج‌ رو به‌ فراموشی‌ می‌رود.

این‌ گاهشماری‌ ابتدا در میان‌ ساکنان‌ کوهستان‌ رایج‌ بود. آن‌ گونه‌ که‌ منابع‌ و اسناد قدیمی‌ گواهی‌می‌دهند و سپس‌ با اهمیت‌ یافتن‌ شهرها در میان‌ ساکنان‌ جلگه‌ای‌ گیلان‌ نیز رایج‌ شد.

در مورد نام‌ این‌ گاهشماری‌ آنچه‌ مربوط‌ به‌ نام‌ ماه‌هاست‌ و امروز در میان مردم‌ گیلان‌ شایع‌ است، ‌معروف‌ به‌ ماه‌های‌ گالشی‌ یا چوپانی‌ است‌. آنچه‌ در متون‌ تاریخی‌ آمده‌ است‌. به‌ نام‌ گاهشماری‌دیلمی‌ یا گیلانی‌ معروف‌ است‌ که‌ از قدیمی‌ترین‌ ایام‌ ضمن‌ برخی‌ تغییرات‌ و تحولات‌ بصورت‌میراثی‌ چند هزار ساله‌ نسل‌ اندر نسل‌ به‌ ما رسیده‌ است‌.

سال‌ گاهشماری‌ محلی‌ مردم‌ گیلان‌ مانند گاهشمار محلی‌ مردم‌ مازندران‌ 365 روزه‌ است‌، که‌ از 12ماه‌ سی‌ روزه‌ تشکیل‌ می‌شود، با پنج‌ روز به‌ عنوان‌ «پنجه‌» در پایان‌ ماه‌ هشتم‌.

گاهشماری‌ محلی‌ مردم‌ گیلان‌ و مازندران‌ از بن‌ و ریشه‌ ادامه‌ی‌ گاهشماری‌ باستانی‌ ایرانی‌(یزدگردی‌) است‌. که‌ تا میانه‌ی‌ شاهنشاهی‌ ساسانیان‌ بدون‌ اجرای‌ کبیسه‌ در هر چهار سال‌ و به‌صورت‌ سال‌ در گردش‌ در این‌ مناطق‌ رایج‌ بود، بنا به‌ گفته‌ «بیرونی‌» دانشمند ایرانی‌، این‌ امر تاهنگام‌ سلطنت‌ قباد یا فیروز پادشاهان‌ ساسانی‌ ادامه‌ داشت‌. در این‌ مقطع‌ از تاریخ‌ بنا بر عللی‌نامعلوم‌، مردم‌ گیلان‌ و پس‌ از چند سال‌ مردم‌ مازندران‌ با اجرای‌ یک‌ روز کبیسه‌ و رعایت‌ آن‌ در طول‌هر چهار سال‌، آغاز سال‌شان‌ را در همان‌ جایی‌ که‌ قرار داشت‌ ثبت‌ کردند و گاهشماری‌ خود را بامبدأ جدید بنیان‌ نهادند، که‌ با گاهشماری‌های‌ رایج‌ دیگر تفاوت‌هایی‌ در آغاز سال‌ و جایگاه‌ ماه‌ها دارد و پنجه‌ دارد. (نک‌، هومند، 1375).

آغاز سال‌ گیلانی‌ 17 مرداد ماه‌ خورشیدی‌ هجری‌ و اول‌ سال‌ مازندرانی‌ 2 مرداد ماه‌ خورشیدی ‌هجری‌ است‌. به‌ رغم‌ همانندی‌های‌ زیادی‌ که‌ بین‌ دو گاهشماری‌ نام‌ برده‌ وجود دارد، در چند مورد باهم‌ تفاوت‌هایی‌ دارند، از آن‌ جمله‌:

1. آغاز سال‌ گیلانی‌ با اعتدال‌ بهاری‌ 140 روز و آغاز سال‌ مازندرانی‌ با آن‌ 125 روز فاصله‌ دارد.

2. مردم‌ مناطق‌ کوهستانی‌ گیلان‌ 62 سال‌ زودتر از مردم‌ تبرستان‌ با انتخاب‌ و اجرای‌ کبیسه‌ در هر 4سال‌، آغاز هر سال‌ را در همان‌ جا که‌ قرار داشت‌ ثابت‌ نگهداشتند.

3. با توجه‌ به‌ کم‌ و بیش‌ یکی‌ بودن‌ نام‌ ماه‌ها (با یک‌ مورد اختلاف‌)، زمان‌ آغاز روز اول‌ سال‌ آن‌ها، 15روز با هم‌ فاصله‌ دارد و تطبیق‌شان‌ با ماه‌های‌ خورشیدی‌ هجری‌ بدین‌ قرارند:

ماه‌های‌ گاهشماری‌ مازندرانی‌

1. فردینه‌ ما 2 مرداد تا 31 مرداد

2. کُرچه‌ ما 1 شهریور تا 30 شهریور

3. هره‌ ما 31 شهریور تا 29 مهر

4. تیرِما 30 مهر تا 29 آبان‌

5. ملارما 30 آبان‌ تا 39 آذر

6. شروینه‌ما 30 آذر تا 29 دی‌

7. میرما 30 دی‌ تا 29 بهمن‌

8. اونه‌ ما 30 بهمن‌ تا 29 اسفند

در سال کبیسه 30 اسفند ماه «شیشک» نامیده می‌شود.

از 1 تا 5 فروردین‌ ایام‌ «پنجه‌» یا «پتک‌» است.

9. ارکه‌ ما 6 فروردین‌ تا 4 اردیبهشت‌

10. دِما 5 اردیبهشت‌ تا 3 خرداد

11. وهمنه‌ ما 4 خرداد تا 2 تیر

12. نوروزما 3 تیر تا1 مرداد

ماه‌های‌ گاهشماری‌ گیلانی‌

1. نوروز ما 17 مرداد تا 15 شهریور

2. کورچ‌ِ ما 16 شهریور تا 14 مهر

3. اریه‌ ما 15 مهر تا 14 آبان‌

4. تیرِ ما 15 آبان‌ تا 14 آذر

5. مُردال‌ ما 15 آذر تا 14 دی‌

6. شریر ما 15 دی‌ تا 14 بهمن‌

7. امیرما 15 بهمن‌ تا 14 اسفند

8. اول‌ ما 15 اسفند تا 15 فروردین‌

در صورت‌ کبیسه‌ بودن‌ سال‌، اول‌ ما از 15 اسفند تا 14 فروردین‌ خواهد بود. روز پانزدهم‌ فروردین‌ روز کبیسه‌ی‌ سال‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ «ویشک‌» نام‌ دارد. روزهای‌ 16 تا 20فروردین‌ ماه‌ ایام‌ پنجه‌ است‌ که‌ «پنجک‌» نامیده‌ می‌شود.

9. سیا ما 21 فروردین‌ تا 19 اردیبهشت‌

10. دیه‌ ما 20 اردیبهشت‌ تا 18 خرداد

11. ورف‌ نه‌ ما 19 خرداد تا 17 تیر

12 اسفندارما 18 تیر تا 16 مرداد

ماه‌های‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ و باورهای‌ مربوط‌ به‌ آن‌

1. نوروز ماnowruz ma

آغاز سال‌ نو و نخستین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ با 5/4 ماه‌ اختلاف‌ با نوروز گاهشماری‌ رایج‌ایرانی‌ از 17مرداد ماه‌ خورشیدی‌ شروع‌ و تا 15 شهریور ادامه‌ پیدا می‌کند و در تطبیق‌ با ماه‌های‌ خورشیدی‌تقویم‌ رسمی‌ موقعیت‌ فروردین‌ ماه‌ را دارد.

در گیلان‌ رسم‌ است‌ شب‌ قبل‌ از آغاز سال‌ به‌ پیشواز سال‌ نو می‌روند و بربلندی‌ کوهساران‌ و تپه‌ها، یادر کوچه‌ها و معابر، آتشی‌ انبوه‌ می‌افروزند که‌ آن‌ را «نوروزبل‌» (شعله‌فروزان‌ آتش‌ نوروزی‌) گویند ودر ستایش‌ شعله‌های‌ بلند آن‌ سرود و ترانه‌ می‌خوانند.

gorom, gorom, gorom bal

ای‌ شعله‌ بلند آتش‌ که‌ با هیبت‌ و صدای‌ گُرگُر می‌سوزی‌

nowruzmaª- o nowroz bal

ماه‌ نوروز و شعله‌ آتش‌ نوروزی‌

nosal babi, sali su

ای‌ سال‌ نو، سال‌ روشنایی‌ و نور باشی‌

no badi xana vasu

فراوانی‌ به‌ بخش‌ به‌ فرآورده‌های‌ خانه‌

noza- o bud - o vabu

مانند نوازد رونق‌ و نعمت‌ بخش‌ باشی‌

ame rez re vaªs§u

برای‌ روزهای‌ ما، روزگار ما بارآور شوی‌

گیلانی‌ها اعتقاد دارند، در این‌ شب‌ زمین‌ نفس‌ سرد خود را بیرون‌ می‌دهد.

(عمادی‌: 1381).

نوروزما، هنگام‌ برداشت‌ محصول‌ است‌، از این‌ رو در اغلب‌ روستاهای‌ کوهپایه‌های‌ شرق‌ گیلان‌،مراسم‌ جشن‌ خرمن ‌با مراسم‌ «نوروزبل‌» همراه‌ است‌.

در اول‌ نوروز ما «گالش‌ها» (چوپانان‌ مناطق‌ شرق‌ گیلان‌) بر بالای‌ قله‌ی‌ کوه‌های‌ بلند به‌ ویژه‌«سماموس‌» ـ واقع‌ در شرق‌ مرکز دهستان‌ «شوییل‌» املش‌ ـ آتش‌ روشن‌ می‌کنند و با این‌ کار علاوه‌ براعلام‌ آغاز سال‌ نو، کوچ‌ دامداران‌ را نیز اعلام‌ می‌کنند.

مردمان‌ این‌ منطقه‌ به‌ پیروی‌ از سنت‌ دیرینه‌ در 7 یا 9 نقطه‌ به‌ نام‌ هفت‌ اختر فلکی‌ یا 9 فلک‌ دوّارآتش‌ روشن‌ می‌کنند، تا مراسم‌ دعا و نیایش‌شان‌ به‌ وسیله‌ی‌ فرشتگان‌ به‌ درگاه‌ خداوند برسد تامستجاب‌ گردد. این‌ عقاید و سنت‌ها با افلاک‌ و گردش‌ اقمار گاه‌شماری‌ گالشی‌ ارتباط‌ نزدیک‌ داردمردم‌ کوهستان‌ اعتقاد دارند که‌ در مراسم‌ «نوروزبل‌» اگر دود آتشی‌ که‌ با افروختن‌ ساقه‌های‌ برنج‌ یاگون‌ برپا می‌شود، به‌ طرف‌ کوهستان‌های‌ جنوب‌ (ییلاق‌) برود، زمستان‌ خوبی‌ در قشلاق‌ (جلگه‌) خواهند داشت‌ و اگر دود به‌ طرف‌ جلگه‌ی‌ گیلان‌ (قشلاق‌) برود، زمستان‌ پر برف‌ و سختی‌ در راه‌خواهد بود.

2 ـ کورچ‌ِ ما kurc ma

ماه‌ دوم‌ گیلانی‌ که‌ معادل‌ اردیبهشت‌ ماه‌ خورشیدی‌ است‌، آن‌ را «کورچه‌ ما» (Kurč¶ mâ) یا«کُرچی‌ ما» (Korčimâ) یا کوچ‌ِ ما (Kuč¶ma) و «گُرچ‌ِ ما» (gorč¶ma) هم‌ می‌نامند، از 16شهریور آغاز می‌شود و تا 15 مهر ماه‌ ادامه‌ می‌یابد. نخستین‌ روز این‌ ماه‌، اولین‌ روز فصل‌ پائیزگیلانی‌ است‌ (گرم‌ پاییز = پاییز گرم‌).

از نظر واژه‌شناسی‌ کُرچ‌ یا کُرچه‌ به‌ معنای‌ خشک‌ و تُرد شدن‌ است‌ و از پوست‌ و پوسته‌ بیرون‌ آمدن‌،در این‌ هنگام‌، رسیدن‌ آخرین‌ غلات‌ باعث‌ فراوانی‌ رزق‌ و روزی‌ است‌، زمان‌ باردار شدن‌ بُز و گوسفنداست‌، هوا در این‌ ماه‌ روبه‌سردی‌ می‌گذارد و کوه‌نشینان‌ کم‌ کم‌ از بلندی‌های‌ کوهستان‌ به‌ سوی‌ جلگه‌سرازیر می‌شوند، از این‌ نظر «کوچ‌ِ ما» ماه‌ کوچ‌ کردن‌ دامداران‌ نیز هست‌.





3 ـ اریه ما

سومین‌ ماه‌ گیلانی‌ و دومین‌ ماه‌ فصل‌ پائیز گیلان‌ که‌ معادل‌ خرداد سال‌ خورشیدی‌ هجری‌ است‌. از15 مهر شروع‌ می‌شود و تا 14 آبان‌ ادامه‌ دارد. ary¶ یا arya در گیلکی‌ به‌ معنای‌ گرامی‌، ارجمند وبرگزیده‌ است‌.

این‌ ماه‌ مصادف‌ با برج‌ فلکی‌ «میزان‌» در نجوم‌ قدیم‌ و مهر ماه‌ کنونی‌ سال‌ خورشیدی‌ است‌.

4 ـتیر ما tir¶ ma

چهارمین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ معادل‌ تیرماه‌ خورشیدی‌ می‌باشد و از 15 آبان‌ ماه‌ شروع‌می‌شود و تا 14 آذر ادامه‌ دارد. در این‌ ماه‌ که‌ سومین‌ ماه‌ پاییز گیلانی‌ به‌ شمار می‌رود، یکی‌ ازقدیمی‌ترین‌ آیین‌ها، بنام‌ «تیرما سینزه‌» (سیزدهم‌ تیرماه‌) برگزار می‌شود.

در واژه‌نامه‌ی‌ تبری‌ نوشته‌ی‌ دکتر صادق‌ کیا در این‌ باره‌ آمده‌ است‌:

«از جشن‌های‌ باستانی‌ که‌ در گاهشماری‌ (مازندرانی‌ ـ گیلانی‌) بازمانده‌، پس‌ از جشن‌ نوروز از همه‌نامی‌تر «تیر ما سینزه‌» است‌ و این‌ همان‌ جشن‌ تیرگان‌ یا آبریزگان‌ است‌ که‌ در روز تیر (سیزدهم‌) درماه‌ تیر در سراسر ایران‌ گرفته‌ می‌شد».

دکتر ابوالقاسم‌ اسماعیل‌پور استاد اسطوره‌شناس‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:

«جشن‌ تیرماه‌ سینزه‌ برای‌ نیایش‌ «تیشتر» بود که‌ ایزد فضایی‌ است‌ و با دیو خشکی‌ می‌جنگد و پیروزمی‌شود و آن‌ گاه‌ باران‌ بر زمین‌ نازل‌ می‌شود. «تیشتر» نام‌ ستاره‌یی‌ برابر «شعرای‌ یمانی‌» است‌. و درآغاز تابستان‌ در مصر طلوع‌ می‌کند. با طلوع‌ این‌ ستاره‌، سیلاب‌های‌ آغاز تابستان‌ در رود نیل‌ شروع‌می‌شود. این‌ که‌ چرا تیرماه‌ در گیلان‌ و مازندران‌ به‌ پاییز می‌افتد، بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ در شمال‌ ایران‌،این‌ ستاره‌ در پاییز طلوع‌ می‌کند و در همین‌ هنگام‌ فصل‌ باران‌ آغاز می‌شود» (اسماعیل‌پور: 1382ص‌ 129)

زمان‌ برگزاری‌ جشن‌ تیرما سینزه‌ براساس‌ گاهشماری‌ تبری‌ و گیلانی‌ برابر با دوازدهم‌ و بیست‌ وهفتم‌ آبان‌ ماه‌ خورشیدی‌ هجری‌ است‌.

غروب‌ روز سیزدهم‌ تیرماه‌ دیلمی‌، فرزند کوچک‌ و بزرگ‌ یک‌ خانواده‌، یا فرزند اول‌ یک‌ خانواده‌ بافرزند آخر خانواده‌ای‌ دیگر، بی‌آنکه‌ با هم‌ حرف‌ بزنند، به‌ پای‌ چشمه‌ می‌روند و یا از سیزده‌خانه‌مخفیانه‌ یک‌ کوزه‌ آب‌ برمی‌دارند (ازآن‌ جا که‌ این‌ دو با هم‌ دیگر حق‌ حرف‌ زدن‌ ندارند، آن‌ آب‌ را«لاِل‌ آب‌» یا آب‌ لال‌ می‌گویند) و به‌ خانه‌ای‌ که‌ جشن‌ در آن‌ جا برگزار می‌شود، می‌برند و در وسط‌اتاق‌ می‌گذارند. ابتدا یک‌ سوزن‌ یا سنجاق‌ را برای‌ دور کردن‌ اهریمن‌ در آب‌ می‌اندازند و این‌ ترانه‌ رامی‌خوانند:

سوزن‌ مال‌ سوزندان‌ است‌

اول‌ مال‌ دوستان‌ من‌ است‌

دوم‌ مال‌ دیگران‌ است‌

شرکت‌ کنندگان‌ دور کوزه‌ آب‌ حلقه‌وار می‌نشینند، ابتدا کسی‌ که‌ ترانه‌های‌ مراسم‌ را در آن‌ شب‌می‌خواند (طبری‌ خوان‌ یا امیری‌ خوان‌) ترانه‌ای‌ در رسای‌ آب‌ می‌خواند.

آب‌ می‌گوید من‌ فرزند کوه‌ خاموشم‌

یک‌ سرم‌ به‌ دریا و صد سرم‌ به‌ کوه‌ است‌

به‌ روی‌ سنگ‌ سفید کوهستان‌ موج موج می‌زنم‌

سخن‌ یک‌ ساله‌ را در دقیقه‌ای‌ برایت‌ می‌گویم‌

بعد از ذکر این‌ مقدمات‌ هر کس‌ نیّتی‌ می‌کند و چیزی‌ از خود از قبیل‌ انگشتر، النگو، دگمه‌ی‌لباس‌، و ... در ظرف‌ آب‌ می‌انداز، پسر یا دختر نابالغی‌ را در کنار کوزه‌ می‌نشانند، پس‌ از خواندن‌ هر ترانه‌، دختر یا پسر دست‌ در آب‌ کوزه‌ می‌کند و یکی‌ از اشیاء را از درون‌ کوزه‌ بیرون‌ می‌کشد و به‌جمعیت‌ نشان‌ می‌دهد. صاحب‌ شی‌ براساس‌ محتوا و معنای‌ شعر مراد خویش‌ را تعبیر می‌کند. این‌مراسم‌ تا پاسی‌ از شب‌ ادامه‌ دارد.

رسم‌ دیگر «تیرما سینزه‌» «رسم‌ لال‌ شوش‌ زنی‌» است‌. در این‌ شب‌ بزرگتر خانواده‌ بی‌آن‌ که‌ کلامی‌به‌گوید، با یک‌ چوب‌ نازک‌ (شوش‌) به‌ آرامی‌، اهل‌ خانه‌، دام‌ها، در و دیوار، انبار و چیزهای‌ دیگر ازقبیل‌ درختی‌ که‌ بار نمی‌آورد، دختری‌ که‌ به‌ خانه‌ شوهر نمی‌رود، را می‌زند تا موجب‌ برکت‌ و حرکت‌آن‌ها شود. در این‌ رسم‌ باور به‌ برکت‌دهی‌ در «بی‌کلامی‌» است‌.

5 ـ مُردال‌ ما mordal ma

«مُردال»‌ یا «موردال‌ ما» ماه‌ پنجم‌، معادل‌ مرداد ماه‌ خورشیدی و اولین‌ ماه‌ از زمستان‌ گیلانی‌ است.‌ که‌ از 15 آذرشروع‌ می‌شود و تا 14 دی‌ ادامه‌ دارد. در این‌ ماه‌ برای‌ دامداران‌ مناطق‌ کوهستانی‌، هنگام‌ مرگ‌ومیردام‌ها و مُردار شدن‌ آن‌هاست‌، اواخر پاییز به‌ علت‌ بارندگی‌، نوعی‌ گیاه‌ به‌ نام‌ «تیجه‌» در کوهستان‌هامی‌روید که‌ با خوردن‌ آن‌ شکم‌ گوسفند ورم‌ می‌کند و اگر چوپان‌ به‌ موقع‌ سرش‌ را نبرد، شکم‌ حیوان‌می‌ترکد و می‌پرد.

آغاز «مُردال‌» را در گذشته‌ آغاز چله‌ی‌ بزرگ‌ زمستان‌ می‌دانستند و «چله‌ شب‌» را حدوداً دو هفته‌زودتر از شب‌ یلدای‌ معمول‌، در این‌ شب‌ جشن‌ می‌گرفتند، دراین‌ شب‌ کوه‌نشینان‌ خوردن‌ 40 نوع‌خوردنی‌ را جایز می‌شمرند و با پوست‌ هندوانه‌ فال‌ می‌گیرند.

مردم‌ گیلان‌ باور دارند اگر کسی‌ در شب‌ چله‌ نیت‌ کند و هندوانه‌ بخورد، در تابستان‌ دچار تشنگی‌نخواهد شد، و باور دارند که‌ در این‌ شب‌، آب‌ های‌ تمام‌ دریاها یا رودها در یک‌ لحظه‌ یخ‌ می‌بندد واگر کسی‌ آن‌ لحظه‌ را دریابد، هر مرادی‌ داشته‌ باشد به‌ آن‌ خواهد رسید.

به‌ باور مردم‌ گیلان‌، چله‌ی‌ بزرگ‌ و کوچک‌ دو بردارند که‌ خداوند حکومت‌ جهان‌ را به‌ مدت‌ 60 روزدر اختیار آن‌ها گذاشت‌، از زمستان 40 روز آن‌ به‌ برادر بزرگ‌ و 20 روز دیگر به‌ برادر کوچک‌ تعلق گرفت. در منطقه‌ تالش‌ به‌ چهار روز اول‌ چله‌ بزرگ‌ و چله‌ کوچک‌ «چارچار» “Čâr čâr” می‌گویند.

در کوهستان‌های‌ شرق‌ گیلان‌، مردم‌ معتقدند که‌ از شب‌ چله‌ به‌ بعد هر روز به‌ اندازه‌ی‌ یک‌ نعره‌ گاو، طول‌ روز افزایش‌ می‌یابد.

6 ـ شریرما Š¶rir ma

ششمین‌ ماه‌ گیلانی،‌ معادل‌ شهریور خورشیدی و دومین‌ ماه‌ زمستان‌ گیلانی‌ است‌ که‌ از 15 دی‌ ماه‌ شروع‌ می‌شودو تا 14 بهمن‌ ادامه‌ دارد. 20 روز آخر این‌ ماه‌ مصادف‌ با چله‌ی‌ کوچک‌ (کوچی‌ چله‌) است‌.

«شریر ما» ماه‌ شرارت‌ و آزار برف‌ و سرماست‌. برف‌ و سرمایی‌ که‌ قاطرها را در گردنه‌ها و... گمراه‌می‌کند و سبب‌ مرگ‌ آن‌ها می‌شود.

نام‌ دیگر شریر ما «کاسه‌ شوران‌ ما» است‌، زیرا مردم‌ گیلان‌ اعتقاد دارند که‌ به‌ علت‌ کوتاهی‌ روزهای‌این‌ ماه‌، هنوز بشقاب‌های‌ ناهار شسته‌ نشده‌، هوا تاریک‌ می‌شود.

در مناطقی به ده روز آخر این ماه «آفتاب برحو» نیز می‌گویند.

7 ـ امیرما amir ma

هفتمین‌ ماه‌ گیلانی‌ که‌ آخرین‌ ماه‌ زمستان‌ و معادل‌ مهرماه‌ خورشیدی است‌، از 15 بهمن‌ شروع‌ و به‌ 14 اسفندختم‌ می‌شود ـ نزد تبری‌ها و طالقانی‌ها «میرما» خوانده‌ می‌شود و با کلمه‌ی‌ «مهر» و «میترا» پیونددارد. به‌ این‌ ماه‌ لش‌ کش‌ L¶š k¶š (حمل‌ کننده‌ی‌ لاشه‌) نیز می‌گویند و این‌ صفت‌ ایزد باستانی‌ایرانیان‌، «میترا» است‌ که‌ در حال‌ کشیدن‌ لاشه‌ی‌ گاو تصویر شده‌ است‌.

در گاهشماری‌ گیلانی‌ نام‌ شانزدهمین‌ روز ماه‌ هفتم‌، «هشت‌ هشت‌» است‌ که‌ با روایت‌های‌ اساطیری‌درباره‌ی‌ گاو قربانی‌ و کشیدن‌ لاشه‌ی‌ دام‌ در پیوند است‌.

محمود پاینده‌ در فرهنگ‌ گیل‌ و دیلم‌ زیر عنوان‌ گاو آورده‌ است‌ که‌ در کوهستان‌های‌ شرق‌ گیلان‌لاشه‌ی‌ گاو را به‌ 16 قسمت‌ تقسیم‌ می‌کردند، شاید این‌ گونه‌ تقسیم‌ گوشت‌ گاو ناشی‌ از سنت‌قربانی‌ کردن‌ گاو و مراسم‌ مربوط‌ به‌ آیین‌ «هشت‌ هشت‌» باشد. قربانی‌ کردن‌ گاو مهم‌ترین‌ ایین‌ مهری‌(میترایی‌) است‌.

با پایان‌ رسیدن‌ «امیرما»، زمستان‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و بنا بر یک‌ باور عمومی‌ زمین‌ نفس‌ می‌کشد و گرم‌می‌شود. «امیر» نام‌ محبوب‌ گیلانیان‌ و مازندرانی‌هاست‌. و در سروده‌های‌ «تیر ما سینزه‌» نیز جایگاه‌ویژه‌ای‌ دارد. مردم‌ کوهستان‌های‌ البرز درباره‌ی‌ «امیرما» افسانه‌های‌ زیادی‌ دارند (نک‌: بالایی‌لنگرودی‌، 1380)

8 ـ اول‌ ما av¶l mâ

ماه‌ هشتم‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ که‌ معادل‌ آبان‌ ماه‌ خورشیدی است‌. از 15 اسفند شروع‌ می‌شود و تا 15 فروردین‌ادامه‌ دارد. در گاهشماری‌ گیلانی‌ «اول‌ ما» اولین‌ ماه‌ بهار است‌، پانزده‌ روز اول‌ آن‌ را «سردِ بهار وپانزده‌ روز دیگر راپیش‌ بهار می‌نامند، گیلانیان‌ همپای‌ دیگر ایرانیان‌ مطابق‌ گاهشماری‌ جلالی‌باآغاز اعتدال‌ بهاری‌ «عید نوروز» را جشن‌ می‌گیرند و از اوایل‌ «اول‌ ما» به‌ پیشواز نوروز سال‌خورشیدی‌ می‌روند، استقبال‌ از نوروز با خانه‌ تکانی‌ آغاز می‌شود؛ در کنار آب‌ روان‌ رودخانه‌ها یاچشمه‌ها، شستنی‌ها را می‌شویند و دور ریختنی‌ها را صبح‌ روز چهارشنبه‌ کنار راه‌ می‌گذارند، ایوان‌ واتاق‌ها را گل‌ کاری‌ می‌کنند.

لباس‌ نو تدارک‌ می‌بینند؛ عدس‌ و جو و گندم‌ خیس‌ می‌کنند تا سبزه‌ برویانند، نان‌ و شیرینی‌ می‌پزند،تخم‌ مرغ‌ رنگ‌ می‌زنند و غروب‌ آخرین‌ سه‌شنبه‌ی‌ سال‌، در کوی‌ و برزن‌ آتش‌ می‌افروزند و با چهل‌گیاه‌، خورشتی‌ درست‌ می‌کنند و در روز چهارشنبه‌ یک‌ نفر را به‌ عنوان‌ خوش‌ قدم‌ (پا سبک‌) به‌ خانه‌می‌آورند تا پیش‌ از دیگران‌ در خانه‌ راه‌ برود و ...(نک‌: عبدلی‌، 1369. بشرا. 1385)

9 ـ سیاما Siyâ mâ

نهمین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ معادل‌ آذرماه‌ خورشیدی است‌، پس‌ از «پنجک‌ تقویم‌ گیلانی‌»، از 21فروردین‌ آغاز و تا 19 اردیبهشت‌ ماه‌ ادامه‌ دارد، سیو (Siow) و «سوا» (Sowa) نام‌های‌ دیگر این‌ماه‌ است‌.

«سیاما» دومین‌ ماه‌ فصل‌ بهار گیلان‌ است‌ و به‌ معنای‌ ماه‌ سیاه‌ است‌. کوه‌نشینان‌ دامدار در این‌ ماه‌ ازگرم‌ سیر به‌ سردسیر کوهستان‌ می‌روند. مراتع کوهستان‌های مرتفع‌ در این‌ ماه‌ هنوز سبز نشده‌اند و رنگ‌ سیاه‌دارند، کشاورزان‌ در جلگه‌ ایام‌ «سیاه‌ بهار» «گدا بهار» را می‌گذارنند. در این‌ ایام‌ ته‌ مانده‌ی‌ آذوقه‌سالانه‌ در ایام‌ نوروز مصرف‌ شده‌ و به‌ اتمام‌ رسیده‌ و آنان‌ در اوج‌ کار، گرفتار فقر و تنگ‌ دستی‌می‌شدند، آسمان‌ را هم‌ اغلب‌ ابرهای‌ سیاه‌ و باران‌زا در برمی‌گرفت‌.

ایرانیان‌ زمانی،‌ سال‌ را به‌ شش‌ پاره‌ نامساوی‌ تقسیم‌ می‌کردند و هر کدام‌ را یک‌ «گاه‌» می‌خواندند و درپایان‌ هر گاه‌، جشن‌ پنج‌ روزه‌ موسوم‌ به‌ «گاهنبار» برگزار می‌کردند، گاهنبار نخست‌ موسوم‌ به‌«میدیوزرم‌» به‌ معنای‌ «میان‌ بهار» در چهل‌ و پنجمین‌ روز آغاز سال‌ برابر با روز «دی‌ به‌ مهر» درپانزدهم‌ اردیبهشت‌ ماه‌ برگزار می‌شد که‌ با «گالشی‌ پنجک‌» و «میان‌ بهار» گیلانیان‌ مطابقت‌ دارد.

گاهشماری‌ درایران‌ با توجه‌ به‌ قدمت‌ و کاربرد دینی‌ و حکومتی‌، دگرگونی‌های‌ بسیاری‌ را از سرگذرانده‌است‌ و به‌ علت‌ گردش‌ و جابه‌جایی‌ آغاز سال‌ ناهماهنگی‌ها و سرگشتگی‌هایی‌ را در میان‌ مردم‌ پدیدآورده‌ است‌ و اختلالاتی‌ در موسم‌ برگزاری‌ اعیاد و ایام‌ تقویمی‌ ایجاد کرد که‌ نمونه‌ای‌ از آن‌، وجودچند «پنجک‌» در گاهشماری‌ مردم‌ نواحی‌ مختلف‌ گیلان‌ است‌.

چوپانان‌ اشکور می‌گویند «پنجک‌» بر سه‌ نوع‌ است‌: گونه‌ای‌ که‌ خود آن‌ را در گاهشماری‌ به‌ کارمی‌برند، به‌ نام‌ «گالشی‌ پنجک‌» است‌ که‌ در پنج‌ روز آغاز فروردین‌ سال‌ شمسی‌ جای‌ دارد. گونه‌ دوم‌«گیل‌ پنجک‌» نام‌ دارد و به‌ باور آنان‌ ساکنان‌ جلگه‌ی‌ گیلان‌ از آن‌ بهره‌ می‌برند و 25 روز پس‌ از «نوروزجلالی‌» است‌ و پنجک‌ دیگری‌ به‌ نام‌ «روباری‌ پنجک‌» دارند که‌ 55 روز پس‌ از آغاز فروردین‌ است‌(روحانی‌: 1374ص‌ 87 ـ 88) مردم‌ «اطاق‌ ور» از پنجک‌ دیگری‌ یاد می‌کنند به‌ نام‌ «پیرزن‌ پنجک‌»که‌ 35 روز پس‌ از آغاز بهار است‌. در باور مردم‌ عمارلوی‌ رودبار پنجک‌ چهار گونه‌ است‌: «پنجک‌گالشی‌» از اول‌ تا 5 فروردین‌ ـ «کلایی‌ پنجک‌» که‌ آن‌ را منسوب‌ به‌ اهالی‌ جلگه‌ی‌ گیلان‌ می‌دانند و25 روز پس‌ از بهار شروع‌ می‌شود. و «روباری‌ پنجک‌» که‌ 55 روز پس‌ از شروع‌ بهار است‌ (بالایی‌لنگرودی‌، 1380 ص‌ 82 ـ 85)

مظفری‌ کجیدی‌ به‌ غیر از پنجه‌ی‌‌، از 1 تا 5 فروردین‌ از پنجه‌های‌ دیگری‌ که‌ در میان‌ مردم‌رایج‌ است‌ نام‌ می‌برد. از آن‌ جمله‌ «پنجه‌ گالشی‌ جدید و قدیم‌»،«پنجه‌ روباری‌ قدیم‌ و جدید» (نک‌: مظفری‌، 1369).

اختلاف‌ در پنجک‌های‌ موجود در منطقه‌ می‌تواند ناشی‌ از اخلال‌ در محاسبه‌ باشد و یا ریشه‌ی‌آیینی‌ منطبق‌ با جشن‌ های‌ فصلی‌ داشته‌ باشد که‌ خود نیازمند پژوهش‌ گسترده‌تری‌ است‌.

10 ـ دیه‌ ما

دهمین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ “dey¶ mâ” دِما “deya ma”، دیه‌ یا ما diâ mâ،deyâma و دین‌ ما ""din mâ نیز آورده‌ می‌شود. این‌ ماه‌ از 20 اردیبهشت‌ آغاز می‌گردد و تا 18خرداد ادامه‌ دارد و معادل‌ دی‌ ماه‌ شمسی‌ است‌ ـ «دیه‌ ما» سومین‌ ماه‌ بهار است‌، این‌ ماه‌ برای‌کوه‌نشینان‌ از اهمیت‌ زیادی‌ برخوردار است‌.

مراتع‌ سرسبز، چرای‌ گوسفندان‌ و گرم‌ شدن‌ هوا، زندگی‌ را آسان‌ تر می‌کند. مدت‌ها ایرانیان‌ سال‌نو را که‌ در اعتدال‌ رسمی‌ برگزار می‌شد، در آغاز دی‌ ماه‌ جشن‌ می‌گرفتند.





11 ـ ورف‌ نه‌ ما""Varf namâ

«ورف‌ نه‌ ماه‌» یا «ورفن‌ ما» "ª"Varf¶ n mâ یازدهمین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ معادل‌ بهمن‌ماه‌ خورشیدی است‌. این‌ ماه‌ از 19 خرداد شروع‌ می‌شود و تا 17 تیر ادامه‌ دارد.

محمدولی‌ مظفری‌ کجُیدی‌ وجه‌ تسمیه‌ی‌ این‌ ماه‌ را مرکب‌ از سه‌ کلمه‌ «ورف‌ + نه‌ + ما» (برف‌ نیامده‌ماه‌) یعنی‌ ماهی‌ که‌ در آن‌ هرگز برف‌ نیامد و یا نمی‌آید دانسته‌ و افزوده‌ که‌ چوپانان‌ در این‌ ماه‌گوسفندان‌ را از جایی‌ که‌ جنگل‌ از قسمت‌ صاف‌ و هموار کوه‌ جدا می‌شود، به‌ بالای‌ کوه‌ که‌ در این‌زمان‌ برف‌ ها آب‌ شده‌اند و اغلب‌ گیاهان‌ رشد کرده‌اند و گل‌ داده‌اند می‌برند.

شیرین‌ترین‌ روزهای‌ چوپانان‌ در این‌ ماه‌ می‌گذرد! شب‌ها در فضای‌ باز کنار گله‌، نی‌ می‌نوازند وقصه‌های‌ حماسی‌ وپهلوانی‌ قدیم‌ را برای‌ هم‌ تعریف‌ می‌کنند.

آغاز «ورف‌ نه‌ ما» آغاز چله‌ی‌ تابستان‌ است‌ و ماه‌ اول‌ فصل‌ تابستان‌ گیلانیان‌. می‌گویند در این‌ماه‌ در یک‌ شب‌ شبح‌ آدمی‌ سفید پوش‌ با پیکره‌ی‌ برفی‌ «ورف‌ نما» بر سر کوه‌های‌ بلند پدید می‌آیدو تا بامداد دیده‌ می‌شود و سپس‌ از میان‌ می‌رود.

از این‌ رو برخی‌ نام‌ این‌ ماه‌ را «ورف‌ نما» به‌ معنای‌ برف‌ نما می‌دانند.

12 ـ اسفندارما esfndârmâ

دومین‌ ماه‌ تابستان‌، دوازدهمین‌ و آخرین‌ ماه‌ گاهشماری‌ گیلانی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ «اسپندارما» و«اسویندار ما» نیز می‌گویند «اسفندارما» از 18 تیرماه‌ خورشیدی‌ شروع‌ و تا 16 مرداد ادامه‌ دارد.

با سپری‌ شدن‌ این‌ ماه‌، نوروز گیلانی‌ و موسم‌ جشن‌ خرمن‌ در مناطق‌ کوهستانی‌ گیلان‌ آغاز می‌شود.

در گذشته‌های دورتر جشن‌ها و مراسمی‌ که‌ امروز هنگام‌ فرارسیدن‌ نوروز برگزار می‌شوند، در پایان‌ این‌ ماه‌ برگزارمی‌شد.

جشن‌های‌ گاهشماری‌ ساکنان‌ کوهستان‌های‌ البرز و کرانه‌های‌ جنوبی‌ خزر در طول‌ سال‌، نمایش‌نمادین‌ و کنایه‌آمیزی‌ است‌ از بن‌ مایه‌های‌ اساطیری‌ که‌ بررسی‌ و آوردن‌ تک‌ تک‌ آن‌ها موضوع‌ چندکتاب‌ می‌تواند باشد، که بسیاری از آن ها توسط پژوهش گران گیلانی نظیر آقای محمد بشرا، طاهر طاهری، محمود پاینده لنگرودی، ثبت و به چاپ رسیده‌اند، با آرزوی‌ توفیق‌ برای‌ همه‌ی‌ آن‌ کسانی‌ که‌ در این‌ عرصه‌ تلاش‌ می‌کند تا ازفراموشی‌ این‌ یادگارها جلوگیری‌ کنند.

عجایب بارگاه خسرو پرویز !

عجایب بارگاه خسرو پرویز !
عجایب بارگاه خسرو پرویز !
مجموعه : تاریخ و آثار باستانی

از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامى به میان آمده است.
«ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى‌برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.
گنج گاو
کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى‌شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه‌ها را به کشاورز داد. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو» نامید.
دستمال نسوز خسرو‌پرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست‌هاى خود را پاک مى‌کرد و چون کثیف و چرب مى‌شد آن را درون آتش مى‌انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى‌شد ولى نمى‌سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.
تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت‌هاى به کار رفته در تاج طورى مى‌درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى‌کردند و یاقوت‌هایش همه جا را روشن مى‌کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى‌کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.
تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده‌هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت‌هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله‌اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى‌شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى‌ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى‌رسید.
طلاى مشت افشار
خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود. این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى‌گرفت. این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودند و200 مثقال وزن داشت.
گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى‌هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد. ثروت را به تیسفون بردند و «گنج باد آورد» نامی‌دند.
شطرنجى از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.
خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است. در تاریخ ثعالبى آمده است: «شیرین و خسرو در جوانى دلباخته یکدیگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسید شیرین را فراموش کرد.
 
شیرین که بار دیگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شکار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد. اودر همان لحظه او را به زنى گرفت. شیرین بعد از راهیابى به کاخ پس از چندى مریم بانوى اول زرتشتیان را مسموم کرد و خود زن اول دربار شد.»
اسب خسرو «شبدیز» هم از دیگر عجائب کاخ اوست که در تاریخ ثعالبى از آن نامى به‌میان آمده است. خسرو گفته بود اگر کسى خبر مرگ «شبدیز» را بدهد او را خواهد کشت. هنگامى که «شبدیز» مرد تنها «باربد» جرات کرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبدیز را بدهد. او خواند: «دیگر شبدیز نمى‌خواند و نمى‌چرد.» شاه گفت: «مگر او مرده است.» وباربد گفت: «شاه چنین فرماید.»
«باربد» خود نیز از عجائب دستگاه پرویز بود. «سرکس» از خنیاگران دربار که به او حسادت مى‌کرد در فرصتى مناسب او را کشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سرکس کشته شده است دستور قتل «سرکس»را هم داد.
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس می‌گفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی ‌در آن ظاهر می‌شده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار می‌گرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود.

عجایب ستاره شناسی در مصرباستان

عجایب ستاره شناسی در مصرباستان

عجایب ستاره شناسی در مصرباستان
ستاره پرستی در مصر باستان
آسمان در قرون گذشته در مصر باستان دارای اهمیت بسیاری بوده است ، خورشید ، نظام ستارگان و ماه همیشه برای بشر اعجاب انگیز بوده و همیشه در ذهن او سئوالاتی را به وجود می آورد . خورشید و ستاره پرستی هم در مصر ، یونان ، ایران و هند رواج بسیار داشته و هر کدام برای خود نامهای بسیار داشته اند . خورشید به عقیده مصریان هر روز صبح تا مغرب به دنیای زندگان نور وبرکت می بخشیده و در شب به دنیای مردگان رفته و آنها را از نور وبرکت خود بهره مند می ساخته است
ستاره پرستی در مصر باستان
اقوام و ملل قدیم هر یک از موجودات آسمانی را خداوندی زنده و صاحب عقل و تدبیر می پنداشتند و در این موضوع هرگاه در میان آنها اختلافی پدید می آمد مربوط به بتقدم و تاخری است که نسبت بعضی از ستارگان قائل می شدند از آنجمه بعضی خورشید و بعضی دیگر ماه و برخی ستاره درخشنده صبح موسوم به شعرای یمانی یا " کاروانکش " و بالاخره برخی آسمان را در درجه اول از پرستش قرار می دادند و حتی اقوامی که ستارگان را به طور کلی می پرستیدند ستاره پرستی را دین و آئین خود می پنداشتند و به نام " صابئی " نامیده می شدند .اکثر تصویر ها و نقش ونگارها که از دنیای قدیم بدست آمده حکایت دارند که انسان در زمان باستان اغلب ستاره ها را می پرستیدند و از این جهت است که " اورانیسم " یا آسمان پرستی قدمت تاریخی دارد و این افراد خود را از ابتدای امر خود را به خورشید وابسته میدیدند و به خورشید احترام مخصوصی قائل بودند و نه تنها نسبت به ان بلکه نسبت بهمه ستارگان پرستش می کردند و از میان آنها ستارگان " منطقه البروج "که معبر و مسیر خورشید را حراست مینمودند توجه آدمی را به خود بیشتر جلب می کردند . بنابراین آسمان پرستی در ذهن انسان همه وقت نفوذ داشته است واز اینجت ، به گفته "ژوزفوس "تصویر بروج دوازده گانه خورشید از قدیم الایام در پرده معبد بیت المقدس نقش شده و در عصر حاضر نیز در دیواره اکثر کلیساهای مسیحی دیده می شود . این بروج خورشیدی در قسمت شرقی کلیسای بزرگ " شاتر " در سنگ تراشیده شده و چهار الهه مصری در جهات شمال و مشرق و جنوب و غرب از بروج دوازده گانه نگهداری می کنند . مصریان عقیده داشتند که ساهو یا روح اوزیریس در ستاره " اوریون " اقامت دارد اما در برابر درخشندگی شعرای یمانی یا ستاره کاروانکش " سیریوس " " پرنور ترین ستاره آسمان " جلوه ای و نمودی نداشته است  و بهمین جهت است که این ستاره را مصریان می پرستیدند و بنام پادشاه ستارگان می نامیدند و در بعضی از کتیبه ها درج شده که هرگاه این ستاره  تیره شود سعادت و خوشی از روی زمین محو میگردد .
پرستش جانوران در مصر باستان رواج داشت اما این جانوران امثال سگ ، شیر ، شاهین ، گربه ، افعی یا ماهی را در آسمان با یکی از ستارگان تطبیق میکردند . " دوپوی " نقل کرده که پرستش یک نوع ماهی ، موسوم به " لیپدوت "  در مصر با پرستش رود نیل ارتباط داشته است . "هردوت " نقل کرده که پرستش این ماهی در نزد مصریان در واقع از پرستش رود نیل حکایت میکرد . چهار حیوان در مصر باستان به چهار جهت اصلی وابسته بود اما در کلده چهار ماهی با "او آنس "خداوند ماهی ها ارتباط داشته و با چهار قمر ،  سیاره زحل یا کیوان مطابقت می نماید . سیاره  زهره و ونوس را بنام سیاره مسافرت اوزیریس می نامیدند .
"فرفوریوس " چنین می نویسد " بغیر از جهانی که در زمین یا در آسمان بچشم دیده می شود ، جهان دیگری وجود ندارد و بغیر از خدایانی که مصریان بشکل ستارگان در منطقه البروج دیگر آسمان میپرستیدند ، خدایان دیگری وجود ندارد . اشکال مختلف این ستارگان است که در مقدّرات انسان نفوذ می نماید . "
" کستارد " معتقد است که تاریخ جهان همان افسانه هایی است که باید در آسمانها خوانده شود . "ریچر " نقل کرده که آنچه به انسان تلقین شده است از منطقه البروج ریشه گرفته است " آنبو " یکی از کاهنان مصر باستان در مکتوب خود نوشته است که خدایان بر حق در جهان همان ستارگان " منطقه البروج " هستند که برجهای خورشید را پر ساخته اند .
ستارگانی که در برج "سنبله " جمع آمده اند از چهره "ایزیس " و یا از خود وی حکایت دارند . تصویر ستاره های منطقه البروج در قسمت خارجی کلیسای نتردام یاریس تراشیده شده است " دوپوی " نقل نموده که تصویر منطقه البروج بر بالای درب بزرگ کلیسای سن دنیس به اشکال مختلفه نقش شده است . " کرمون یونانی " عقیده دارد که افسانه اوزیریس یا افسانه های دیگر در مصر باستان را باید از روی عقایدی که مصریان نسبت به ستاره ها و رود نیل داشته اند تعبیر و تفسیر نمود .
"جمیسون" چنین می نویسد :" خورشید وقتی که در برج اسد یا لئو قرار می گرفت بنام " اوزیریس پرستیده می شد و هرگاه در برج سنبله دیده می شد بنام خواهر وی الهه ایزیس ظاهر می گشت و در برج عقرب بدوران سلطنت تیفون تعبیر می گشت . "
بنابراین خورشید در برج حمل بنام " آمون " ، در برج " جدی " بنام " مندِس " و در برج سنبله به نام ایزیس نامیده می شد . منطقه البرو ج کلدانیان در تحت مراقبت دوازده خداوند بنامهای مخصوص قرار داشت و هرکدام از بروج دوازده گانه از افسانه های هندی حکایت دارند . و به این ترتیب خوانده می شوند . " 1_ حمل 2_ثور 3_جوزا 4_سرطان 5_اسد 6_سنبله 7 میزان 8_عقرب 9_قوس 10 جدی 11_دلو 12_حوت .نامهای چینی این برجهای دوازده گانه چنین است : 1_ موش 2_ گاو 3_ پلنگ 4 _ اسب 5_ افعی 6_ اژدها 7_ خرگوش 8_ گوسفند 9 _ میمون 10_خروس 11_ سگ 12 _ خرس و هریک از آنها از هیکل و شکل یکی از خدایان هندی حکایت دارند . "پلوتارک "از بعضی از روحانیون یونانی نقل نموده که مصریان در دین خودشان فقط به ستارگان توجه داشته اند .

دانش نجوم در مصر باستان

مصریان نخستین مردمانی بوده اند که زنجیره های علمی را به وجود آورده و دانش ها را با یکدیگرپیوند داده اند. این پدیده در عرصۀ علوم تجربی بیشتر به چشم می خورد . در این زنجیره علوم طبیعی ، ریاضیات، و پزشکی پیوندی ناگسستنی با یکدیگر داشته و لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شده اند.


دانش نجوم در مصر باستان
فیزیک، شیمی، جانورشناسی[۱]، گیاه شناسی[۲]، ازیک سو حساب، هندسه، جبر و مثلثات از سویی دیگر مکمل یکدیگر بوده اند. دانش پزشکی و داروسازی بطور کلی وابسته به هر دو رشته یا هر دو مقوله از علوم بالا بوده اند. شاید مصریان به گونه ای که امزور مطرح و متداول است، در عرصۀ ریاضیات ازجبر و مثلثات سخن نمی گفته اند،ولی در هنر معماری، هیئت و نجوم و سایر مسائل فنی و حرفه ای از معادلات و فرمول های مثلثاتی احتمالاً خیلی پیشرفته و اسرارآمیز بهره می گرفته اند. مصریان در محاسبات نجومی خود از بابلیان بهره گرفته و از به کارگیری دانش ریاضی غفلت نمی کرده اند.

تاریخ جهان باستان مصریان را پدیدآورندۀ تقویم می داند. آنان در آغاز طلوع و غروب آفتاب را ملاک مطالعات نجومی خود قرار داده و حول این محور حرمت می کرده اند. آنها شبانه روز از طلوع تا غروب آفتاب و تا طلوع بعدی را کوچک ترین واحد محاسباتی تقویمی خود دانسته و فاصلۀ بین طلوع و غروب آفتاب را یک روز به شمار می آورده اند. مدت زمان سی بار طلوع و سی بار غروب آفتاب را یک ماه و دوازده برابر آن را یک سال به شمار می آورده اند. آنها سال را به ۳۶۰ یا ۳۶۵ واحد یا بخش تقسیم کردند مه هر بخش یک شبانه روز است و آن را به تقسیمات بالا بخش می نموده اند، به سخن دیگر شمار روزه های ماه نزد مصریان عدد سی بوده است. مصریان سال راابتدا به سه بخش یا مقطع زمانی چهار ماهه(فصل) تقسیم کردند که منطبق بابالا آمدن و زیاد شدن آب رودنیل و فرونشستن آن بوده است، فصل (بخش) دوم دورۀ کشت و زرع سالیانه و مقطع (فصل) سوم هنگام محصول برداری یا درو کردن غلات بوده است.[۳]

دانش نجوم در مصر باستان
تقویم مصریان در زمان امپراطوری باستان به وجود آمده و تقویم خورشیدی (شمسی) بوده، ولی با گردش سالانۀ خورشید با محاسبات بابلیان هم آهنگی و انطباق نداشته است. مصریان به اندازۀ بابلیان پیشرفت در این زمینه نداشته و به مفاهیم آن چیزی که امروز حرکت وضعی زمین وحرکت انتقالی آن می گویند آشنایی نداشته اند.آنها ابتدا زمین را هم مانند کرۀ خورشید ثابت و بی حرکت می دانسته اند. آغاز سال مصریان همان روزی بود که ستارۀ زهزه[۴] همراه و همزمان با غروب خورشید، می درخشید و در این هنگام معمولاً طغیان رودنیل صورت می گرفته است. اخترشناسان مصری پس از مشاهدات ومطالعات مکرر دریافتند که این واقعه هر ۳۶۵ روز یک بار روی می دهد و آن را یکسال یا یک دورۀ ۳۶۵ روزه نامیدند. این اخترشناسان همین مدت زمان را به دوازده بخش تقسیم کردند و هربخش را یک ماه نامیدند و هر ماه را به سی بخش یعنی یک شبانه روز،با یک بار طلوع آفتاب (خورشید) و غروب آن وتا طلوع بعدی تقسیمکردند. مصریان با افزودن پنج روز به عنوان جشن های پایان سال این رقم را به ۳۶۵روز به تقلید از بابلیان افزایش دادند، ولی این محاسبات نجومی سال مصریان به سال شمسی (خورشید) به مدت شش ساعت به عقب می افتاد.


دانش نجوم در مصر باستان
در محاسبات نجومی امروز تقویم سالیانه با پذیرفتن سال کبیسه که ۳۶۶ روز است و هر چهار سال یک بار اتفاق می افتد، این نقیصه برطرف شده ست. قبطیان خود نتوانسته بودند این اشکال را برطرف نمایند، از این رو این تقویم طی قرن ها بیش از پیش با گردش خورشید ناهماهنگ بود واختلاف پیدامیکرد و تنها هر ۱۴۶۰سال یک بار این اختلاف برطرف می شد. این گردش ۱۴۶۰سال وسیلۀ اخترشناسان مصری کشف و شناختهشد و آن را دوران سوتیس[۵] که واژهقبطی برای ستارۀ زهره است نام گذاشتند. تقسیم سال به چهار فصل که هر کدام به مدت سه ماه به طول انجامد ابداع شرقیان است، نه مصریان، منجمان یونانی که خود دانش آموختگان وپرورش یافتگانی درنزد استادان بابلی وتاحدودی مصری بوده اند،این تقسیم سالیانه به چهارفصل راجهانگیردانسته اند،ولی این بدان معنا نیست که در فصل بهار یا تابستان و پاییز و زمستان اقالیم (آب و هوا) و بهتر است بگوئیم شرایط اقلیمی و آب و هوایی کرۀ زمین یکسان است،زیرا ممکن است در بخشی از کرۀ زمین تابستان همراه با زمستان در بخش دیگری از این کره باشد.


دانش نجوم در مصر باستان
مصریان الهۀ ایزیس را در ستاره اب ثابت می شناخته اند که همان سوتیس در فرهنگ نجومی آنهاست. ایزیس الهۀ نعمت و باران و باروری مصریان بود وسوتیس نیز تبلوری از این ستاره است. ایرانیان قدیم نیز ستارۀ زهره را مظهر باران می دانسته اند که «ناهید = آناهیتا»[۶] عنوان نجومی – دینی آن می باشد. مصریان سوتیس را مظهر پاکی و پاکدامنی و طراوت می دانسته اند، ایرانیان نیز آناهیتا را که خود به معنای پاک و نیالوده (بدون لکه) است، همین گونه تصور می کرده اند. ستارۀ ناهید در نزد ایرانیان آفریننده باران وطراوت است که گرمای آتشین خشکسالی آفریده شده از سوی اهریمن را خنثی کرده وبه بهار و نعمت مبدل می سازد. شماری از فراعنۀ مصر علاقۀ فرائانی به دانش هیئت ونجوم داشته وبرخی از آنان درنزد کاهنان معابد با شگفتی های خلقت آشنا شده اند.

کاهنان منجم مصری شماری از ستارگان را شناخته وبه ویزگی های آنها پی برده اند و به این نتیجه رسیده اند که پیوندی مستقیم و ناگسستنی میان زمین و آسمان برقرار است. به سخن دیگر آنچه بر روی زمین اتفاق می افتد در آسمان طراحی شده وحرکت ستارگان و طلوع و غروب خورشید، یعنی پیدایش شب و روز و بروز گرما و آمدن فصل زمستان انعکاسی از همین پیوند است. منجمان مصری حرکت ستارگان را نقل و انتقال پیام هایی برای انسان های وی زمین به شمار می آورده اند و از روی این حرکات و سایر فعل و انفعالاتی که در زمان های مختلف ، بانداد، شامگاه، نیمه شب و.. در آسمان ها مشاهده می کرده اند، پیشگویی های خود را به مراحل اطمینان بخشی رسانده وآن را به مردم انتقال می داده اند. این پیشگویان همانند کسانی بوده اند که از اسرار آسمانی آگاهی داشته و به آسانی به کسی منتقل نمی کرده اند. شماری از فراعنۀ مصر و امپراطوران یونان از جمله اسکندر مقدونی سخت به این گونه یافته ها و بررسی ها اعتقاد داشته اند.

شماری از منجمان همواره در دربار فراعنه به سر می برده اند و آغازو پایان جنگ ها را پیشگویی می کرده و یا پیروزی یا شکست فراعنه را پیش از آغاز جنگ و حتی چگونگی روند پیکار فراعنه با دشمنانشان را از پیش خاطرنشان می کرده اند. البته این تفکر تا مدت ها در جهان و حتی تا به امروز حفظ شده و پیشگویان ، معیران و خوابگزاران هنوز هم در آمریکای جنوبی، هندوستان، ایران، یونان ودیگر کشورهای اروپایی، قارۀ آفریقا و آسیا به این کار مشغول می باشند. از جمله پیشگویی های این منجمان و کاهنان وقوع طوفان، طغیان ناگهانی رود نیل و بروز قحطی و خشکسالی بوده است.

گفتنی است که مصریان به طغیان و فروکش کردن آب رود نیل شدیداً وابسته بوده و کشت و زرع آنها وابسته به آن بوده است. اگر رود نیل به گونه ای ناگهانی و غیر منتظره و خارج از زمان متعارف طغیان می کرده است، منجمان و معیران مصری این طغیان ناگهانی را که موجب  از بین رفتن محصولات و بروز قحطی و گرسنگی می شده است، ناشی از خشم خدایان از جمله نازضایتی الهۀ نیل از مردم مصر می دانسته اند. باز هم اتفاق افتاده است که رود نیل به موقع طغیان نکند و یا طغیان رودخانه به گونه معمول نباشد که مصریان بتوانند از گل و لای حاصل از آن بذرافشانی کنند، این نیز همان تعبیر بالا را داشته است. عدم طغیان سالیانۀ رود نیل که به ندرت اتفتق افتاده است در تاریخ مصریان به عنوان هراس انگیز ترین و فاجعه بارترین رویداد به شمار آمده است. چنین رویدادی بروز قحطی را بی هیچ تردیدی در میان مصریان تأیید می کرده است.

بررسی ادیان مصریان و رابطه دیانت آنان با دانش های نجومی آنان در مبحثی جداگانه در همین تألیف مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ناگفته نماند که بابلیان، ایرانیان و یونانیان نیز اندیشه های همانندی در این زمینه داشته اند. با به کار انداختن رصدخانه ها و رصد کردن ستاره ها، منجمان برخی از رموز فعالیت کهکشان ها و تأثیرات آن ها را بر جهان هستی پیوسته مورد پژوهش قرار داده و آن را به صورت محاسبات ریاضی- نجومی در آثار خود گنجانده اند که امروز نیز در شمار پیچیده ترین دانش ها است[۷].