تصاویرمکان های دیدنی و تاریخی و اشیاء باستانی ایران

مطالب جالب و عجیب + تصاویر ایران گردی و گردش گری+اشیاء باستانی و مکان های با ستانی ایران

تصاویرمکان های دیدنی و تاریخی و اشیاء باستانی ایران

مطالب جالب و عجیب + تصاویر ایران گردی و گردش گری+اشیاء باستانی و مکان های با ستانی ایران

محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان

موجودات افسانه ای و اساطیری ایران باستان:   
محافظت از گنج های کهن ثروتمندان ایرانی، سر پنجه ای قوی، بازویی ورزیده ، بالی فراخ و سری پر تدبیر لازم داشت که هیو لای ایرانی صاحب همه این مشخصات بود. این موجودات اساطیری و خیالی مردمان باستان به دست هنرمندان، شکلی ظاهری و ملموس یافتند تا به پاسداری از کاخ ها ، معابد و گنجینه ها مشغول شوند. اکنون بعد از هزاران سال که کاخ ها ویران گشته و  این موجودات نیز به تاراج رفته اند، هیولاها با همان چهره مصمم، گویی همچنان در حال محافظت از چیزی هستند. جانوران ترکیبی ایرانی که زمانی همه جا حضور داشتند، حال بر بالای ستون ها یا میان کتیبه های کاخ های ویران شده ی پادشاهی یا در قفسه های موزه های معروف دنیا تنها به نظاره نشسته اند. آنها باقیمانده هیولاهایی اند که سال هاست نسلشان منقرض شده است...

محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان


موجودات افسانه ای و اساطیری ایران باستان:   
محافظت از گنج های کهن ثروتمندان ایرانی، سر پنجه ای قوی، بازویی ورزیده ، بالی فراخ و سری پر تدبیر لازم داشت که هیو لای ایرانی صاحب همه این مشخصات بود. این موجودات اساطیری و خیالی مردمان باستان به دست هنرمندان، شکلی ظاهری و ملموس یافتند تا به پاسداری از کاخ ها ، معابد و گنجینه ها مشغول شوند. اکنون بعد از هزاران سال که کاخ ها ویران گشته و  این موجودات نیز به تاراج رفته اند، هیولاها با همان چهره مصمم، گویی همچنان در حال محافظت از چیزی هستند. جانوران ترکیبی ایرانی که زمانی همه جا حضور داشتند، حال بر بالای ستون ها یا میان کتیبه های کاخ های ویران شده ی پادشاهی یا در قفسه های موزه های معروف دنیا تنها به نظاره نشسته اند. آنها باقیمانده هیولاهایی اند که سال هاست نسلشان منقرض شده است.
خاستگاه هیولاها  

 ایرانیان باستان برای خلقت موجودات ترکیبی دلایل زیادی داشتند. هراس مردم از عوامل مخرب طبیعی، ارواح شرور و دشمنانشان باعث شد تا آنها دست به دامن هیولاها شوند. بعضی از جانوران ترکیبی وسیله ای برای به جا آوردن مراسم مذهبی و آئینی بودند و تعدادی از آنها هم از بین داستان ها و اسطوره های ایزدان، جانوران و قهرمانان مردم باستان بیرون آمده بودند.  
 موجود بالدار  
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
 زمانی هیولاها نه تنها بر بالای ستون ها که بر در و دیوارهای کاخ هخامنشیان در شوش هم جولان می دادند و برای هر غریبه ای شاخ و شانه می کشیدند. موجود بالدار را دیگر نمی شود شیر دال گفت. چون به جای سر عقاب، سر یک شیر غران را به صاحب شده و آن شاخ های تاب دار را هم از یک بز به امانت گرفته است. به اعتقاد باستانیان، درنده خویی هیولاها، ارواح شرور و دشمنان را از آنها دور می کرد.
جادوی نوشیدنی گاو سیمین

محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
 نوشیدن جرعه ای از محتویات جامی که گاو سیمین تعارف می کند، نیرویی فوق انسانی به آدمی می بخشد که برای نوشیدن این جرعه تا موزه مترو پولیتن رفته باشد. مردم باستان جام هایشان را شبیه حیوانات و هیولاها می ساختند تا چیزی از نیروی مافوق طبیعی شان نصیب آنها شود. گاو نقره ای دنیا دیده که ۵۰۰ سالی از عمرش می گذرد، همین که جامه در بر کرده و به رسم و عادت آدمیزادها نشسته است، به جمع هیولاهای ایرانی می پیوندد.
اهمیت خرد و تفکر در هیولاها   

محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
گاو مردها و اسفنکس ها (ابوالهول)، نگهبانان ویژه ای بودند که خود را از آشور به ایران رسانده بودند و در ایران حفاظت از کاخ ها را به عهده گرفتند . سر آدمیزاد بر تن اسفنکس نشانه هوش و ذکاوت آنها و بدن گاو نشانه قدرت و نیروی فوق العاده بود. اگر هم بالی بر کتف آنها افزوده شده بود ، سرعت هم به خصوصیت های آنها اضافه می گردید. بین اعضای جانوران ترکیبی، سر از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. برای سازنده این هیولا خرد و تفکر از باقی ویژگی ها مهم تر بوده است.    
دیوهای مفرغی لرستان  
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
 از هیولاهای لرستان نباید زیاد انتظار قد و قواره و جثه ای رشید داشت. دیو های مفرغی لر، یا بت های چند سری هستند که به درد مراسم مذهبی می خورند یا لگامی می شوند بر دهانه اسب. هیولاهای لرستان چندان قصد ترساندن کسی را ندارند، چون اصلاّ قرار نیست از چیزی پاسداری کنند . اسب بالدار برای لرها مرکب مردگان است؛ مرکبی برای رفتن به آن دنیای باقی.
  سیمرغ، یار افسانه ای رستم   
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان

هیولای نقره ای کف بشقاب که آتش نیمه جانی از دهانش شعله می کشد، همان سیمرغ شاهنامه است که وقتی رستم یکی از پرهایش را آتش می زد، در دم برای کمک به او ظاهر می شد. به نظر می آید در سر هم کردن اجزای (سیمرغ) یا (سمرو) از شیر دال افسانه ای کمک گرفته اند.     
بازوبند هخامنشی   
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
نیویورکی ها خم شده برویترین های موزه متروپولیتن می توانند از نزدیک، اثرات جادویی بازوبند هخامنشی را حس کنند .تن ظریف بز که روی دو پا بلند شده برای اجداد ما نشانه باروری بوده و سر و بال عقاب به آنها نوید سرعت و شجاعت می داد. تن هیو لاها روی بازوبند، زمانی آراسته به در و گوهر  بوده است. این یک بازوبند جادویی است.   
شیردال یا گریفین
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
چشمان خیره و گوش های متوجه به جلو ، آن قدر شیر دال ها را ترسناک و هوشیار جلوه می داد که ایرانیان با خیال راحت مال و منالشان را به آنها بسپارند. کم کم بین النهرینی ها و یونانی ها  هم طالب آنها شدند و آنها هم از موقعیت استفاده کرده، مدام تکثیر شدند و به هر جایی سرک کشیدند. حالا افسانه های ایران زمین پر است از شیردال هایی که آنها گریفین صدایشان می کردند.    
تولد نگهبانان خاموش و متکبر  
محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
شیردال ها را ایرانی ها ابداع کردند تا محافظ اموال و گنجهایشان باشند. آنها کار نگهبانی را از ۳۵۰۰ سال قبل از تولد مسیح با محافظت از حیوانات شروع کردند و وقتی کارشان را به خوبی انجام دادند، بر در معابد عیلامی هم به نگهبانی گماشته شدند. شیر دال ها حتی به شکل طلسم هم درآمدند تا ایرانی ها را از شر ارواح شرور و جادوگران خلاص کنند. شیردال های سنگی نشسته بر ستون های بلند بالای کاخ شاهی هخامنشیان، سالها ملاقات کنندگان شاه را متکبرانه زیرنظر داشتند.    
پنجه های شیرآسا

محافظان افسانه ای و اساطیری ایران باستان
   شیردال ها کمتر شرارت می کردند، آنها فقط در صحنه هایی که با شاه مملکت پنجه در پنجه می شدند نقش منفی پیدا می کردند و در باقی موارد می شد به راحتی به آنها اعتماد کرد. پنجه های شیر آسا به شیردال ها قدرت افسانه ای می داد و سر عقاب بر تن آنها نشانه سرعت و تیزی آنها بود. نمونه بالدار آنها هم در میان اشیای مردمان باستان زیاد دیده شده است.

لاماشتو

لاماشتو

لاماستو یا لاماشتو در اسطوره شناسی خاورمیانه یک خدای شیطانی یا عفریته‌ بالداری بوده است که خون کودکان شیرخوار را در زمان نوشیدن شیر مادر یا بعد از تولد می‌نوشید. لاماشتو از جمله نخستین خون آشامان افسانه‌ای است که در تاریخ خون آشامان شناسایی شده است.
طبق افسانهٔ آشوری، لاماستو دختر آنو خدای آسمان، شبانه به خانهٔ انسان‌ها می‌خزد و بچه‌های تازه به دنیا آمده و جنین‌های متولد نشده را می‌دزدد یا می‌کشد. زنان باردار برای مقابله با وی نمادهایی با طرح پازوزو بر گردن داشتند، زیرا بر اساس اعتقاد آنان پازوزو اهریمن دیگری بود که توانسته‌ بود لاماشتو را شکست بدهد. کسانی که به لاماشتو اعتقاد داشتند، سندروم مرگ نوزادان و سقط جنین را به این موجود ترسناک نسبت می‌دادند.

نام لاماشتو در زبان آشوری به معنای محوکننده است و آشوریان اعتقاد داشتند که او حتی انسان‌های بزرگسال را نیز می‌کشد.

لاماستو

زنده به گور شدن

زنده به گور شدن

مردان مقدس ،  جوکیها و مرتاضها با قدرت ایمان می توانند بر بدن خود مسلط شوند ، آنها می توانند مدتی طولانی بدون آب ، هوا یا غذا زندگی کنند . آنها چگونه این قدرت اسرار آمیز را برای دور کردن مرگ بدست می آورند ؟
 
عده ای از مرتاضها خود را زنده به گور می کنند و روزها و حتی ماهها بعد زنده از گور بیرون می آیند . معروفترین این جوکیهای هندی هاریداس بود که ۴ ماه خود را زنده به گور کرد ، خبر این ماجرا به مهاراجه لاهور رسید .  او به این موضوع اعتقاد نداشت و دستور داد تا در حضور او و با نظارت دقیق این کار تکرار شود . روزنامه تایمز طبی کلکته در سال ۱۸۳۵ این ماجرا را بازگو کرد . این جوکی ماهیچه های زیر زبان خود را قطع کرده بود . زبان می توانست تا شود به نحوی که سوراخ بینی در انتها حلق را مسدود می کرد . این جوکی قبل از اینکه دفن شود مدتی تنها شیر و ماست می خورد و در آب داغ حمام می کرد . روز قبل از دفن شدن یک تکه دراز کتان بلعید و آنرا دوباره بالا آورد تا جهاز هاضمه خود را پاک کند . بینی و گوشهایش را با موم پر کرد و در حالت چهار زانو نشست . دکترها او را معاینه کردند . نبض او متوقف شده بود . سپس او را در کرباسی پیچیدند و در صندوقی گذاشتند . درش را قفل کردند و در خاک گذاشتند و رویش خاک ریختند و رویش نیز جو کاشتند و اطراف آن حفاظی تعبیه کردند و نگهبانانی آنجا گذاشتند .
 
چهل روز بعد جمعیت زیادی جمع شدند تا نتیجه را مشاهده کنند . جو کاشته شده سبز شده بود . زمین دست نخورده بود . صندوق را درآوردند . قفلهای روی صندوق سالم بود و جوکی کفن پوش درست به وضعیت سابق در آنجا بود . به گفته شاهدان هیچ علامتی از حیات در او دیده نمی شد . دستها و پاهایش خشکیده بود . او را ماساژ دادند . زبانش را برگرداندند . گوشها و بینی اش را تمیز کردند و در ریه هایش هوا دمیدند . کم کم علایم حیات ظاهر شد و ظرف چند ساعت او به حالت عادی بازگشت .
 
کارهای شگفت انگیز مرتاضهای هندی معروف است . آنها اعتقاد دارند که فنا کردن جسم راهی است برای تعالی روح.بعضی از آنها چنان بی حرکت در جای خود می مانند که بدنشان جایگاه حشرات و یا محل تخم گذاری پرندگان می شود . برخی نیز مشت خود را آنقدر بسته نگه می دارند که ناخنهایشان بر اثر رشد درون گوشتشان فرو می رود . بعضی نیز آنقدر صورتشان را بالا نگه می دارند تا ماهیچه های گردنشان خشک شود و یا مدتهای مدید روی ستونی از میخ دراز می کشند .
 
جوکیهای هند قابلیتهای شگفتی از خود بروز می دهند که قوانین فیزیکی را به مبارزه می طلبد.آنها به فلسفه هندوها معتقدند که هدفش پیوستن به وجود متعالی است . ریاضتهای روزانه بدنی و فکری آنها را وادار می کند که مهار کامل بدن خود را بدست گیرند و در نتیجه قادر به زیستن در شرایطی هستند که برای انسانهای معمولی مرگ را به دنبال دارد . آنها قادرند مدتهای مدید نفس نکشند . می توانند ضربان نبض خود را در هر دست تغییر دهند ، هفته ها بدون آب یا غذا به سر ببرند و...
 
سالها ریاضت ، تسلط بر اعصاب غیر ارادی را به همراه دارد که بر اعمالی نظیر تپش قلب و حرکات روده نظارت می کند . جوکیهای با تجربه بر میزان حرارت بدن و اعمال کلیه های خود نیز تسلط دارند . دفن بدن نهایی ترین مرحله تسلط اندیشه بر جسم محسوب می شود . آنها در این حالت آگاهی خود را از دست نمی دهند بلکه در حالت مدیتیشن عمیق و مهار شده قرار می گیرند .
 
گفته می شود که بعضی از جوکیها می توانند سالها سر خود را در خاک دفن کنند یا برای مدت ۳۰ سال دو دست خود را بالای سر نگهدارند . شاید در پاره ای از موارد اغراقهایی شنیده شود ولی موارد متعددی توسط شاهدان موثق گزارش شده است . در سال ۱۹۵۰ مجله طبی لانست گزارش کرد که مرتاضی بنام شری را مداجی در استوانه ای قرار داده شده است که آنرا در زیر خاک دفن کردند . بعد از ۵۶ ساعت استوانه بیرون آورده شد . سوراخی در آن درست کردند و استوانه را پر از آب کردند . سوراخ دوباره مسدود شد . هفت ساعت بعد در استوانه را باز کردند . جوکی در آب غوطه ور ولی زنده بود .
 
ریاضت کشیدن برای تعالی روح سابقه ای کهن دارد . اعقاب مصریان و سوریها در قرن پنجم میلادی بخاطر ریاضتهای سخت معروف بودند . آنها زنجیرهای سنگین به خود می بستند طوریکه مجبور بودند مانند حیوانات روی زمین بخزند و یا تمام عمر را در انتهای چاهی خشک سر می کردند و روزی یک دانه گندم می خوردند . معروفترین آنها سیمون قدیس یا سیمون مناره نشین بود که در انطاکیه می زیست . می گویند او راهبان را واداشته بود تا او را در حجره اش با ۱۰ قرص نان و کوزه ای آب محبوس کنند و در حجره را سنگ چین کنند . بعد از ۴۰ روز او را در حالت نیمه بیهوش یافتند در حالیکه نانها و آب دست نخورده مانده بود . او تا آخر عمر روزه دار بود . او ۷۰ سال زندگی کرد در حالیکه ۴۲ سال آنرا روی سکویی باریک در بالای ستونی به ارتفاع ۱۸ متر در صحرا زندگی کرد . روزها گرمای خورشید را تحمل می کرد و شبها سرمای بیابان را . روزها چندین بار عبادت می کرد و تمام شب دستهایش رو به آسمان بلند بود . بعد از مرگش کلیسایی بزرگ به یادبود او ساختند . بسیاری از پیروانش راه او را دنبال کردند . به آنها اصحاب مناره می گویند .
 
بعضی از مردم غریزه ذاتی برای تحمل شرایط فیزیکی ناممکن دارند . در سال ۱۹۷۱ مجلات آمریکا درباره مردی بنام ناتان کوکر نوشتند که نه مذهبی بود و نه شعبده باز . آهنگری ساده بود که در نیویورک زندگی می کرد و نیروهای درونی اش را به خدمت حرفه اش درآورده بود . او نمایشی در ملاء عام اجرا کرد : ابتدا کوره را روشن کرد . چند تکه آهن را در آن سرخ کرد سپس آنها را به تنش چسباند . سپس سرب را داغ کرد و به حالت مایع درآورد و در دهانش ریخت و بعد نیز آنرا برگرداند درحالیکه مایع جامد شده بود . دو دستش را در کوره فرو برد و چند تکه زغال گداخته بیرون آورد و در کف دستش گرفت . در تمام این مدت هیچ نشانه ای از سوختگی و زخم بر روی بدنش دیده نشد .
 
وجود این افراد نشان می دهد که در هر انسانی تواناییهای غریبی نهفته و شاید بتوان از وجود این تواناییها در درمان بیماریها استفاده کرد . تحقیقات نشان داده است که مردم عادی نیز می توانند مهارتهایی نظیر تنظیم فشار خون ، تنظیم ضربان قلب ، میزان ترشح اسید معده و میزان تعریق را بیاموزند . در این روش بدن شخص به دستگاههای ثبت علایم وصل می شود که مثلا میزان فشار خون را بر روی دستگاهی به نمایش درآورند . شخص با تلقین و احساس آرامش سعی در پایین آوردن فشار خون می کند . به محض آنکه میزان فشار پایین آمد چراغی روشن می شود . شخص می آموزد که آن حالت خاص را که باعث پایین آمدن فشار شده دوباره به یاد بیاورد . و بعد از مدتی قادر می شود تحت هر شرایطی فشار خون خود را کنترل کند .
 
المر و الیس گرین هر دو از بنیاد پزشکی منینجر در کانزاس آمریکا بر اساس این شیوه روشی را ابداع کرده اند  برای معالجه بیماریهای غیر قابل علاج ( تاکید عمده این روش بر قدرت بخشیدن به نیروی تجسم شخص به عنوان وسیله ای قوی برای درمان شخصی است . این دو در سال ۱۹۷۷ در کتاب ماوراء پس خوراند زیستی نشان دادند که چگونه به ۱۵۰ بیمار سرطانی در مراحل پیشرفته ) که کمتر از یکسال فرصت زندگی دارند ، آموخته شد که در ذهن خود مجسم کنند که سلولهای سرطانی یکایک نابود می شوند . به آنها با استفاده از خود هیپنوتیزم آموخته شد با هر روشی و به هر شکلی که مایلند نابودی سلولها را پیش چشم خود مجسم کنند . مثلا یک شطرنج باز مجسم می کرد که توسط کوسه ماهیها بلعیده می شوند . در ۱۹ درصد ، علایمی از کم شدن سلولهای سرطانی بدست آمد . در ۲۷ درصد ، سلولهای سرطانی نه کم شدند و نه زیاد و در ۳۲ درصد هم معالجه تاثیری نداشت اما به عمر آنها یکسال افزوده شد .
 
بسیاری از پزشکان اعتقاد دارند که با نیروی اراده می توان اعمال سیستم غیر ارادی عصبی را تغییر داد . هر چند در میزان این تغییر اختلاف نظر وجود دارد اما تردیدی نیست که می توان بیماران را وا داشت تا نقش فعالتری در سلامت خود بر عهده گیرند . هاری هودینی ( شعبده باز معروف ) یکبار یک ساعت را در تابوتی فلزی در ته استخر یک هتل گذراند . او به سبب فرارهای شگفت انگیزش بسیار معروف شد و برخی به چشم یک ساحر به او نگاه می کردند اما او تنها از قدرت تسلط بر نفس خود استفاده می کرد .

پیریکا

پیریکا

موجودی که در پیش از اسلام با عنوان «پیریکا» از آنها یاد می‌شود و جادوگری بود که به شکل دختران جوان در می‌آمد و پهلوانان را افسون می‌کرد و آنها را می‌کشت، برای نمونه، در هفت خوان رستم. در اوستا چهره‌ای بسیار منفی دارد.
اما پس از اسلام، پری چهره‌ای کاملا مثبت به خود گرفت. موجودی که از آتش است و بسیار زیبا است و نشانی گنج‌ها را دارد و جادو می‌داند و می‌تواند چیزهایی را بسازد و کارهایی را انجام دهد که از عهده‌ی انسان خارج است. این موجود در شعرهای شاعران و داستان‌ها فراوان حضور دارد. پس از اسلام، پریان منفی را جن یا دیو می‌گویند.

حماسه آنزو

حماسه آنزو
احتمالاً ایمدوگود تلفظ صحیح نام سومری پرنده ای هیولا مانند که در اکدی انزو نامیده می شده، می باشد. این موجود به صورت پرنده ای ترسیم شده، اما دارای سر شیر و اندازه ای غول پیکر است، چنانچه تکان خوردن بالهایش موجب ایجاد توفانهای شن و گردباد خواهد شد. سایر تصاویر انزو حاکی از داشتن منقاری است “شبیه به اره” و به احتمال بسیار قوی سری به شکل پرنده. در روایت استاندارد، قهرمان حماسه  نینورته ، خدای جنگ است. در روایت بابلی کهن، قهرمان حماسه، نین گیرسو، خدای حامی شهر گیرسو، در بین النهرین مرکزی است: این روایت خلاصه نوشته شده و ما فقط بخش کوچکی از آن را در اختیارداریم.
داستان با مقدمه ای آغاز می شودکه نینورته را معرفی می کند و از اعجازهای نیرومند او سخن می گوید. . سپس خدایان گزارش ولادت انزو را به انلیل می دهند که ظاهراً وی دارای صلابت، قدرت و خشم بوده است. نخست اآ انلیل را تشویق می کند که انزو را به عنوان محافظ شخصی خود برگزیند و انلیل انزو را به نگهبانی اتاق خود منصوب می کند. انلیل غالبأ در حضور انزو در آب مقدس حمام می کند. انزو آرزومند انه نگاه می کند:
‏چشمان او به ادوات قدرت انلیل خیره می شد؛
‏تاج خدایی او، جامه آسمانی او،
‏لوح تقدیر در دستانش، انزو خیره شد،
‏و انزو به خدای دور انکی، پدر خدایان، خیره شد، و تصمیم گرفت قدرت انلیل را غصب کند.
‏وی بزودی نقشه شیطانی خود را به اجرا درمی آورد.
‏ هنگامی که انلیل در آب مقدس حمام می کرد،
برهنه بود و تاج خود را بر تخت نهاده بود،
لوح تقدیر را به چنگ آورد،
و قدرت انلیل را با خود برد.
‏انزو می گریزد و با نشان سلطنتی آسمان مخفی می شود. و انو بلافاصله خواستار قتل انزو می شود. نخست به سراغ فرزند خود ادد می رود واز می خواهد که با سلاح خود انزو را از بین ببرد اما ادد امتناع می کند… سپس ائا «خدای عقل» در اعماق هستی خود فکری را می پرور اند. او بیلیت – ایلی الهه بزرگ مادر را احضار می کند و از او می خواهد تا نینورته ی مینه فراخ، «فرزند محبوبش» را بیافریند. او این کار را انجام می دهد و سپس از نینورته درخواستی می کند:
‏«معبری بساز، و زمان مناسب را تعیین کن
بگذار بر خدایانی که من خلق کرده ام نور بتابد نیروی جنگی ویرانگر خویش را آماده کن،
‏و بادهای شرور خود را که بر او می تازانی بدرخشان
‏انزوی جاه طلب را مغلوب کن
و زمین را که من خلق کرده ام غرق کن _این مأوا راخردکن. بگذار وحشت بر او فرود آید،
‏گردباد ویران گر را علیه او برانگیز
‏تیر خود را در چلۀ کمان بگذار و آن را به زهر آلوده کن.»
نینورته که به این صورت برانگیخته شده است، هفت باد شرور را «که درگرد و غبار می رقصند» برمی انگیزاند. او آرایش جنگی هولناکی ایجاد می کند. نینورته کمان خود را محکم می کشد و تیر دیگری رها می کند، اما انزو که لوح تقدیر را در دست دارد، به آسانی آن را دفع می کند. نینورته فرستاده ای نزد ائا می فرستد تا به او رهنمود دهد…سپس تیر نینورته از قلب و ریه انزو می گذرد و پرندۀ شرور کشته می شود. نینورته لوح تقدیر را به دست می آورد و خبرهای خوشی را برای خدایان ارسال می کند. این حماسه به سیاقی سنتی به پایان می رسد:
‏تو انزو را مغلوب کردی، اورا در اوج قدرتش کشتی،
انزوی جاه طلب را در اوج قدرتش کشتی.
‏چون تا به این حد دلیر بودی وکوه راکشتی،
‏همه دشمنان را وادارکردی در مقابل پدرت انلیل زانو بزنند.
نینورته چون تو تا به این حد دلیر بودی وکوه راکشتی،
‏و همه دشمنان را وادارکردی در مقابل پدرت انلیل، زانو بزنند.
فرمانروائی مطلق و هرگونه آئین منحصر به فردی به تو تعلق می گیرد.