در جنوب شرقیترین نقطه ایران، گورستانی با سنگ قبرهای عظیمالجثه مکانی جالب برای ماجراجویانی است که به دنیای ماورالطبیعه علاقه دارند.
«گورستان جن» در روستای تیس نزدیک شهر چابهار در استان سیستان و بلوچستان، همان جایی است که سنگ قبرهای بزرگ و عجیبی دارد و محلیها را به این باور رسانده که این گورها محل دفن آدمیزاد نیست.
تیس روستایی باستانی با قدمتی نزدیک به دو هزار و 300 سال است که مردم آن حوالی داستانهای عجیبی دربارهاش میگویند و آن را محل زندگی جنها میدانند. گورستان جن که مردم بلوچ به آن «جن سنط» میگویند، نمونهای از این باورهاست.
در گورستان جن، قبرها کنار هم روی سطحی صخرهای حفر شدهاند که این شیوهی حفاری پرسشهای زیادی را بوجود آورده و در نهایت پاسخ را به دنیای از ما بهتران کشانده. بومیها معتقدند، با تاریک شدن هوا جنها بر سر مردگان خود مویه میکنند و هرکس شبانه گذرش به این گورستان افتد، مورد نفرین آنها قرار میگیرد و بعد از چند روز با عذابی سخت میمیرد.
تیس با وجود آثاری چون مقبرهها، غارها و نقاشیهای باستانی، هنوز بررسی باستانشناسی نشده تا چهرهی مرموز و وهمانگیز آن پاک شود.
حفرهها و تنگناهای عمیق که سرشار از سکوت و سیاهیاند، همیشه مکانهایی هیجانانگیز برای ماجراجویی بودهاند، مخصوصا برای غارنوردانی که دور از نگرانی ناشی از توهم تاریکی این حفرهها و صدای جانورانی چون خفاشها در دالانهای تنگ و گاه عمیق جانشان را کف دستشان میگیرند تا دنیایی جدید کشف کنند.
غار پَراو در 12 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه نزدیک روستای چالآبه در ارتفاع ۳۰۵۰ متری میدان جنوبی قله کوه پراو با 751 متر عمق با 26 حلقه چاه، یکی از عمیقترین و صعبالعبورترین غارهای جهان است که تا کنون جان پنج غارنورد را گرفته است.
عمیقترین چاه پرآو 42 متر عمق دارد، دهنهی ورودی غار کاملا چاهی است و ورود به آن به گردشگران معمولی و حتا غارنوردان غیرحرفهای اصلا توصیه نمیشود.
برودت دمای هوا در پرآو به دلیل آنکه آب جاری داخل آن حاصل ذوب شدن یخچالهای زیرزمینی است، همیشه بین یک و سه درجه سانتیگراد است و همین مساله پیمایش غار را سخت میکند. جدا از این، گذرگاههای تنگ و خرچنگروها، ریزشی بودن برخی از قسمتهای غار، تراورسهای خطرناک و چاههای عمیق، پرآو را در دنیا به غاری صعبالعبور و سخت تبدیل کرده، به طوریکه پنج غارنورد ایرانی جان خود را در این غار از دست دادهاند و اجساد برخی از آنها هیچوقت به بیرون از غار منتقل نشده است.
«سعید امینی» از اعضای تیم اعزامی باشگاه آزادگان مشهد در سال ۱۳۷۶، «امیر احمدی» و «ویکتوریا کیانیراد» از اعضای تیم اعزامی باشگاه کوهنوردی دماوند در سال۱۳۸۱ که اجساد آنها را نتوانستند از غار بیرون بیاورند و در جانپناه چاه شماره هجدهم در حفرهای گذاشته و در آن را مسدود کردند، «خلیل عبدنکویی» کوهنورد و عکاس همدانی که در کارنامه او صعود به قله موستاق آتا، لنین، کورژنوسکایا، آرارات و هفت هزارمتری اورست وجود دارد در ۱۳۸۷، «پدرام بوچانی» از اعضای گروه مستقل کوهنوردی شهرستان دالاهو که در هنگام فرود از چاه شماره ۸ با پاره شدن طناب به پایین سقوط کرد و جان باخت در سال ۱۳۸۹، قربانیان پرآو هستند.
سختی گذرگاههای پرآو به حدی است که زبالههای آن از سال 1350، یعنی از زمان کشف غار تا کنون در آن مدفون شده بود و امکان خروج زبالهها وجود نداشت؛ ولی هیئتی از غارنوردان انجمن غار و غارشناسان ایرانیان سرانجام امسال پس از دوسال پیاپی تلاش موفق شدند این غار عمیق و سخت را بدون هیچ تلفات جانی پاک کنند.
به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران، در نزدیکیهای مشهد جنگلی انبوه وجود دارد که به گفته ساکنان آن حوالی، شب هنگام صداهای وحشت آوری مثل صداهای شبیه جیغ یا صوت به گوش میرسد.
با
تاریک شدن آسمان صداهایی از میان درختان آن به گوش میرسد که به گفتهی
اهالی و غریبههایی که به آن منطقه سفر کردند شبیه جیغ آدمهاست.
میگویند صداها چند سالی است که به گوش میرسد و قبلا از آن خبری نبوده است.
اهالی
معتقدند این صداها به آوای جیرجیرکها و یا زوزهی باد شباهتی ندارد
مخصوصا اینکه هنگام بلند شدن صداها، برگ درختها تکان نمیخوره تا باد رو
عامل این قضیه بدانند.
سربرج روستایی از توابع بخش طرقبه شهرستان مشهد در استان خراسان رضوی ایران است.در یکی از جنگل های این منطقه توریستی بروز یک پدیده عجیب باعث وحشت ساکنان و کسانی شده که از آن منطقه عبور می کنند.
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم جنگلها 80 درصد لوکیشن فیلمهای ژانر وحشت را تشکیل میدهند، در ایران هم جنگلی وجود دارد که بدون هیچ حقه سینمایی وحشت آفرین است؛ جنگلی که به جنگل جیغ شهرت یافته است. البته خیلی دنبال عوامل ماورایی در توجیه برخی از این پدیده های عجیب نباشید. شاید روزنامه نگارها و رسانه ها سعی در اغراق چنین پدیده هایی داشته باشند، اما بدون شک دلایل منطقی و درست تری این پدیدهها را توجیه میکند. هر چند برخی از این دلایل هنوز برای همگان روشن نیست و همین است که میتوان از هیجان و ترس دیدن این مناطق بدون آگاهی از دلایلشان لذت برد، اما حکایت جنگلی که صدای جیغ از آن به گوش میرسد هم حکایت جالبی است. در جنوب شهر مشهد، یک جنگل در جوار روستای «سربرج» قرار دارد که هنگام شب، صدایی عجیب و وحشت آور از میان درختان آن به گوش میرسد. مردم محلی میگویند که به محض تاریک شدن هوا، صدایی شبیه سوت یا جیغ از میان درختان این منطقه به گوش میرسد. برخی از ساکنان منطقه این صداهای وحشت آور را از ملخ هایی میدانند که به این منطقه هجوم آورده و شبها به درختان پناه میبرند. برخی دیگر نیز عواملی ناشناخته از جمله تغییرات آب و هوایی را دلیل به وجود آمدن این صداها عنوان میکنند. صداهایی که از درختان این منطقه به گوش میرسد هیچ شباهتی به صدای جیرجیرک نداشته و صدای باد هم نیست. شاید این جنگل برای آنهایی که قصدشان از سفر تجربه ترس است و ترشح آدرنالین، کمپ زدن در آن گزینه خوبی برایشان باشد.
این منطقه در درهای واقع شده که رودخانهای از آن میگذرد. این رودخانه هر سال در یک فصل خشک میشد، ولی از سال ۱۳۹۰، یعنی درست از سالی که این صداها از جنگل شنیده میشود، همچنان آب در آن جریان دارد و همین امر باعث جلب توجه مردم و به تبع آن، ترس آنها از این پدیدهی شگفتانگیز شده است. وحشتی که میتواند گردشگران کنجکاو را به سوی خود جلب کند.
باغی که از درختانش سنگ آویزان است!
زیدی
یک پژوهشگر حوزهی گردشگری باغی را معرفی کرد که با بقیهی باغها متفاوت
است. او دربارهی این باغ توضیح داد: در ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی سیرجان،
باغی قرار دارد که به آن «باغ سنگی درویشخان» میگویند. این باغ از ۴۰ سال
پیش که زمین زراعی شخصی به نام «درویشخان» دستخوش اصلاحات ارضی شد، حالت
طبیعی خود را از دست داد، چون درویشخان به نشانهی اعتراض و در واقع
بهخاطر رنجی که از این اتفاق کشیده بود، درختهای باغش را که دیگر خشک شده
بودند، در جای دیگری کاشت و سنگهایی را از کوههای اطراف جمع کرد و
بهعنوان میوهی درختانش از آنها آویزان کرد.
این
کار باعث شد که مردم، پیرمرد را مجنون بدانند و کر و لال بودن پیرمرد نیز
بر این شایعهها افزود و باعث شد که کنجکاوی و اشتیاق گردشگران برای کشف
این ماجرا برانگیخته شود.
او
با بیان اینکه مشابه این باغ در کشور مکزیک نیز وجود دارد، افزود: باغی
به نام «جزیرهی عروسکها» در مکزیک وجود دارد که توسط مردی به نام «دون
ژولیان سانتانا» ساخته شده است. سانتانا مرد گوشهنشینی است که دنیا و
خانودهاش را ترک کرد و ۵۰ سال از عمرش را صرف ساختن یک باغ وحشتناک کرد.
او بعضی از عروسکهای کهنه را از زبالهدانیهای شهر جمع میکرد و بعضی دیگر را از راه مبادلهی میوههای باغ با عروسک بهدست میآورد و بعد آنها را از درختها آویزان میکرد. بازدیدکنندگان هم از دیدن عروسکهای آویزان از درختها وحشت میکردند.