مردان مقدس ، جوکیها و مرتاضها با قدرت
ایمان می توانند بر بدن خود مسلط شوند ، آنها می توانند مدتی طولانی بدون
آب ، هوا یا غذا زندگی کنند . آنها چگونه این قدرت اسرار آمیز را برای دور
کردن مرگ بدست می آورند ؟
عده ای از مرتاضها خود را زنده به گور می
کنند و روزها و حتی ماهها بعد زنده از گور بیرون می آیند . معروفترین این
جوکیهای هندی هاریداس بود که ۴ ماه خود را زنده به گور کرد ، خبر این ماجرا
به مهاراجه لاهور رسید . او به این موضوع اعتقاد نداشت و دستور داد تا در
حضور او و با نظارت دقیق این کار تکرار شود . روزنامه تایمز طبی کلکته در
سال ۱۸۳۵ این ماجرا را بازگو کرد . این جوکی ماهیچه های زیر زبان خود را
قطع کرده بود . زبان می توانست تا شود به نحوی که سوراخ بینی در انتها حلق
را مسدود می کرد . این جوکی قبل از اینکه دفن شود مدتی تنها شیر و ماست می
خورد و در آب داغ حمام می کرد . روز قبل از دفن شدن یک تکه دراز کتان بلعید
و آنرا دوباره بالا آورد تا جهاز هاضمه خود را پاک کند . بینی و گوشهایش
را با موم پر کرد و در حالت چهار زانو نشست . دکترها او را معاینه کردند .
نبض او متوقف شده بود . سپس او را در کرباسی پیچیدند و در صندوقی گذاشتند .
درش را قفل کردند و در خاک گذاشتند و رویش خاک ریختند و رویش نیز جو
کاشتند و اطراف آن حفاظی تعبیه کردند و نگهبانانی آنجا گذاشتند .
چهل
روز بعد جمعیت زیادی جمع شدند تا نتیجه را مشاهده کنند . جو کاشته شده سبز
شده بود . زمین دست نخورده بود . صندوق را درآوردند . قفلهای روی صندوق
سالم بود و جوکی کفن پوش درست به وضعیت سابق در آنجا بود . به گفته شاهدان
هیچ علامتی از حیات در او دیده نمی شد . دستها و پاهایش خشکیده بود . او را
ماساژ دادند . زبانش را برگرداندند . گوشها و بینی اش را تمیز کردند و در
ریه هایش هوا دمیدند . کم کم علایم حیات ظاهر شد و ظرف چند ساعت او به حالت
عادی بازگشت .
کارهای شگفت انگیز مرتاضهای هندی معروف است . آنها
اعتقاد دارند که فنا کردن جسم راهی است برای تعالی روح.بعضی از آنها چنان
بی حرکت در جای خود می مانند که بدنشان جایگاه حشرات و یا محل تخم گذاری
پرندگان می شود . برخی نیز مشت خود را آنقدر بسته نگه می دارند که
ناخنهایشان بر اثر رشد درون گوشتشان فرو می رود . بعضی نیز آنقدر صورتشان
را بالا نگه می دارند تا ماهیچه های گردنشان خشک شود و یا مدتهای مدید روی
ستونی از میخ دراز می کشند .
جوکیهای هند قابلیتهای شگفتی از خود
بروز می دهند که قوانین فیزیکی را به مبارزه می طلبد.آنها به فلسفه هندوها
معتقدند که هدفش پیوستن به وجود متعالی است . ریاضتهای روزانه بدنی و فکری
آنها را وادار می کند که مهار کامل بدن خود را بدست گیرند و در نتیجه قادر
به زیستن در شرایطی هستند که برای انسانهای معمولی مرگ را به دنبال دارد .
آنها قادرند مدتهای مدید نفس نکشند . می توانند ضربان نبض خود را در هر دست
تغییر دهند ، هفته ها بدون آب یا غذا به سر ببرند و...
سالها
ریاضت ، تسلط بر اعصاب غیر ارادی را به همراه دارد که بر اعمالی نظیر تپش
قلب و حرکات روده نظارت می کند . جوکیهای با تجربه بر میزان حرارت بدن و
اعمال کلیه های خود نیز تسلط دارند . دفن بدن نهایی ترین مرحله تسلط اندیشه
بر جسم محسوب می شود . آنها در این حالت آگاهی خود را از دست نمی دهند
بلکه در حالت مدیتیشن عمیق و مهار شده قرار می گیرند .
گفته می شود
که بعضی از جوکیها می توانند سالها سر خود را در خاک دفن کنند یا برای مدت
۳۰ سال دو دست خود را بالای سر نگهدارند . شاید در پاره ای از موارد
اغراقهایی شنیده شود ولی موارد متعددی توسط شاهدان موثق گزارش شده است . در
سال ۱۹۵۰ مجله طبی لانست گزارش کرد که مرتاضی بنام شری را مداجی در
استوانه ای قرار داده شده است که آنرا در زیر خاک دفن کردند . بعد از ۵۶
ساعت استوانه بیرون آورده شد . سوراخی در آن درست کردند و استوانه را پر از
آب کردند . سوراخ دوباره مسدود شد . هفت ساعت بعد در استوانه را باز کردند
. جوکی در آب غوطه ور ولی زنده بود .
ریاضت کشیدن برای تعالی روح
سابقه ای کهن دارد . اعقاب مصریان و سوریها در قرن پنجم میلادی بخاطر
ریاضتهای سخت معروف بودند . آنها زنجیرهای سنگین به خود می بستند طوریکه
مجبور بودند مانند حیوانات روی زمین بخزند و یا تمام عمر را در انتهای چاهی
خشک سر می کردند و روزی یک دانه گندم می خوردند . معروفترین آنها سیمون
قدیس یا سیمون مناره نشین بود که در انطاکیه می زیست . می گویند او راهبان
را واداشته بود تا او را در حجره اش با ۱۰ قرص نان و کوزه ای آب محبوس کنند
و در حجره را سنگ چین کنند . بعد از ۴۰ روز او را در حالت نیمه بیهوش
یافتند در حالیکه نانها و آب دست نخورده مانده بود . او تا آخر عمر روزه
دار بود . او ۷۰ سال زندگی کرد در حالیکه ۴۲ سال آنرا روی سکویی باریک در
بالای ستونی به ارتفاع ۱۸ متر در صحرا زندگی کرد . روزها گرمای خورشید را
تحمل می کرد و شبها سرمای بیابان را . روزها چندین بار عبادت می کرد و تمام
شب دستهایش رو به آسمان بلند بود . بعد از مرگش کلیسایی بزرگ به یادبود او
ساختند . بسیاری از پیروانش راه او را دنبال کردند . به آنها اصحاب مناره
می گویند .
بعضی از مردم غریزه ذاتی برای تحمل شرایط فیزیکی ناممکن
دارند . در سال ۱۹۷۱ مجلات آمریکا درباره مردی بنام ناتان کوکر نوشتند که
نه مذهبی بود و نه شعبده باز . آهنگری ساده بود که در نیویورک زندگی می کرد
و نیروهای درونی اش را به خدمت حرفه اش درآورده بود . او نمایشی در ملاء
عام اجرا کرد : ابتدا کوره را روشن کرد . چند تکه آهن را در آن سرخ کرد سپس
آنها را به تنش چسباند . سپس سرب را داغ کرد و به حالت مایع درآورد و در
دهانش ریخت و بعد نیز آنرا برگرداند درحالیکه مایع جامد شده بود . دو دستش
را در کوره فرو برد و چند تکه زغال گداخته بیرون آورد و در کف دستش گرفت .
در تمام این مدت هیچ نشانه ای از سوختگی و زخم بر روی بدنش دیده نشد .
وجود
این افراد نشان می دهد که در هر انسانی تواناییهای غریبی نهفته و شاید
بتوان از وجود این تواناییها در درمان بیماریها استفاده کرد . تحقیقات نشان
داده است که مردم عادی نیز می توانند مهارتهایی نظیر تنظیم فشار خون ،
تنظیم ضربان قلب ، میزان ترشح اسید معده و میزان تعریق را بیاموزند . در
این روش بدن شخص به دستگاههای ثبت علایم وصل می شود که مثلا میزان فشار خون
را بر روی دستگاهی به نمایش درآورند . شخص با تلقین و احساس آرامش سعی در
پایین آوردن فشار خون می کند . به محض آنکه میزان فشار پایین آمد چراغی
روشن می شود . شخص می آموزد که آن حالت خاص را که باعث پایین آمدن فشار شده
دوباره به یاد بیاورد . و بعد از مدتی قادر می شود تحت هر شرایطی فشار خون
خود را کنترل کند .
المر و الیس گرین هر دو از بنیاد پزشکی منینجر
در کانزاس آمریکا بر اساس این شیوه روشی را ابداع کرده اند برای معالجه
بیماریهای غیر قابل علاج ( تاکید عمده این روش بر قدرت بخشیدن به نیروی
تجسم شخص به عنوان وسیله ای قوی برای درمان شخصی است . این دو در سال ۱۹۷۷
در کتاب ماوراء پس خوراند زیستی نشان دادند که چگونه به ۱۵۰ بیمار سرطانی
در مراحل پیشرفته ) که کمتر از یکسال فرصت زندگی دارند ، آموخته شد که در
ذهن خود مجسم کنند که سلولهای سرطانی یکایک نابود می شوند . به آنها با
استفاده از خود هیپنوتیزم آموخته شد با هر روشی و به هر شکلی که مایلند
نابودی سلولها را پیش چشم خود مجسم کنند . مثلا یک شطرنج باز مجسم می کرد
که توسط کوسه ماهیها بلعیده می شوند . در ۱۹ درصد ، علایمی از کم شدن
سلولهای سرطانی بدست آمد . در ۲۷ درصد ، سلولهای سرطانی نه کم شدند و نه
زیاد و در ۳۲ درصد هم معالجه تاثیری نداشت اما به عمر آنها یکسال افزوده شد
.
بسیاری از پزشکان اعتقاد دارند که با نیروی اراده می توان اعمال
سیستم غیر ارادی عصبی را تغییر داد . هر چند در میزان این تغییر اختلاف
نظر وجود دارد اما تردیدی نیست که می توان بیماران را وا داشت تا نقش
فعالتری در سلامت خود بر عهده گیرند . هاری هودینی ( شعبده باز معروف )
یکبار یک ساعت را در تابوتی فلزی در ته استخر یک هتل گذراند . او به سبب
فرارهای شگفت انگیزش بسیار معروف شد و برخی به چشم یک ساحر به او نگاه می
کردند اما او تنها از قدرت تسلط بر نفس خود استفاده می کرد .
موجودی که در پیش از اسلام با عنوان
«پیریکا» از آنها یاد میشود و جادوگری بود که به شکل دختران جوان در
میآمد و پهلوانان را افسون میکرد و آنها را میکشت، برای نمونه، در هفت
خوان رستم. در اوستا چهرهای بسیار منفی دارد.
اما پس از اسلام، پری
چهرهای کاملا مثبت به خود گرفت. موجودی که از آتش است و بسیار زیبا است و
نشانی گنجها را دارد و جادو میداند و میتواند چیزهایی را بسازد و
کارهایی را انجام دهد که از عهدهی انسان خارج است. این موجود در شعرهای
شاعران و داستانها فراوان حضور دارد. پس از اسلام، پریان منفی را جن یا
دیو میگویند.
بَختَک در افسانهها و باور عامیانه ایرانی نام موجودی تخیلی است که
شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخی منابع نیز بختک را با کابوس
هممعنی دانستهاند. البته بختک با کابوس هم معنا نیست، بختک موجودی
نامریی است که شب هنگام بر بدن انسان چیره میشود و تمام بدن را در اختیار
گرفته و قفل میکند، درین حالت انسان فقط نظاره گر ناتوانی خود است. ترسی
بدون دلیل وجود انسان را در بر میگیرد و انسان توان کوچکترین واکنشی نسبت
به این ترس ندارد.در برخی باورهای قدیمی معتقدند که بختک روی سینه افراد
مینشیند و تمام وجود انها را فلج میکند. شاید ترس انسان گرفتار این موجود
نیز بدلیل این است که حضور انرا بر روی خود احساس میکند ولی نمیتواند
انرا ببیند. برخی دیگر بر این باورند که بختک در درون انسان رخنه میکند و
بدن را در اختیار میگیرد. اصطلاح «بختک روی زندگیش افتاده» نیز ازین جا
وارد ادبیات فارسی شدهاست.
بختک یا فرنجک، به عقیده عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت، این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت، و فرنجک از گِل، و به قولی از خمیر، بینی ئی برای خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافتهاست چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او میجهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود گنجی از گنجهای اسکندر را که میشناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد. بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی، دماغ گلی و خمیری نیز خوانده میشود به عقیده عوام در تاریکی و بخصوص زیر درختها و در جنگلها و باغها میگردد. ظاهرأ این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گاز کربنیکی که شبها از گیاهان متصاعد میشود و کسی را که در جنگل یا در زیر درخت خفته باشد به خفقان میافکند ناشی شدهاست.برخی افراد معتقدند، در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت، میتوان هر آرزویی کرد تا بختک آن را برآورده کند
در فرهنگ ملل
در زبان آلمانی به این نامها نیز معروف است:
Mahr – Schrätel – Alb – Alf
آلمانیها نیز همانند فارسی زبانان مثلی مترادف دارند:
Es lag mir wie ein Alp auf der Brust
مثل بختک (با سنگینی جثه به روی کسی یا چیزی افتادن)
انگار
خواب میبیند. ولی نه. میخواهد از ترس فریاد بکشد ولی دست و پایش را
زنجیر کردهاند و راه گلویش را بستهاند. انگار چیزی روی سینهاش سنگینی
میکند. از شدت وحشت تمام بدنش فلج شده و تکان نمیخورد. خوب که نگاه
میکند میبیند چیزی شبیه یک موجود وحشتناک و گاهی پشمالو روی سینهاش
نشسته و گویی جان او را میگیرد. خواب شیرین از آن دسته چیزهایی است که
خیلیها آرزویش را دارند ولی دستشان از آن کوتاه است. از تمام بیخوابیها و
مشکلاتی که شبانگاهان به سراغمان میآید بگذریم، چیزی هست که خواب را به
کام انسان زهر میکند و آن چیزی نیست جز بختک. کابوسی که تاکنون بسیاری آن
را تجربه کردهاند. شاید شما هم جزو آن دسته از افرادی باشید که بختک به
سراغتان آمده است. نام بختک به این دلیل روی این کابوس گذاشته شد که از
گذشته افراد بر این باور بودند که عجوزهای زشت صورت، شبها بدن جسمانی خود
را ترک کرده و روی سینه قربانی خود مینشیند. فرد قربانی در چنین حالتی با
احساس وحشت و در حالی که به سختی نفس میکشد از خواب بیدار میشود گویی
چیزی سنگین روی سینهاش سنگینی میکند و قادر به حرکت نیست، انگار فلج شده
است. این باور در بسیاری از فرهنگهای دنیا رایج است. در کشور ما هم هنوز
به این حالت سنگینی و وحشت بختک گفته میشود
بختک از نظر علم
فلج
خواب یا به اصطلاح عموم " بختک " با زمینه ژنتیکی در نتیجه استرسهای
روزمره به وقوع می پیوندد و هیچگونه عارضه جسمی در پی ندارد. بختک در واقع
یک نوع کابوس است. خوابی که واکنش احساسی بسیار ناخوشایندی را در فردی که
خوابیده به صورت ترس یا وحشت، درد، احساس افتادن از جایی، غرقشدگی یا مرگ
ایجاد میکند. چنین خوابهایی میتواند با دلایل جسمی همچون تب بالا یا
عوامل روانشناختی چون ضربههای روحی یا استرس در زندگی فرد مرتبط باشد یا
ممکن است دلیل خاصی نداشته باشد. می توان با لمس بدن فرد یا صدا کردن اسم
او، وی را از این حالت خارج کرد. در ضمن گاهی اوقات فرآیندهای ذهنی خواب در
زمان فلج خواب بروز می کند و فرد حتی ممکن است در حالت بیداری و فلج، رویا
ببیند که اکثر این رویاها هشدار دهنده و ترسناکند.
فلج خواب
فلج
خواب(sleep ) به حالت ناتوانی درانجام حرکات ارادی حین خواب اطلاق می
شـود.فلج خواب یـک تـجربـه ی دلــهره آور و هراس انگیزمی بـاشد. فـلـج
خـواب اغـلب اوقات هنگام بیدارشـدن از خـواب و یـا در مـوارد نـادر در لحظه
ی بهخـواب رفتن رخ میدهد. فلج خواب از چند ثانیه تاچـند دقیـقه بـه طـول
می انجامد. 25 تا 30 درصدجـمعیت کشـور حـداقل یکبار در طول زندگی
خوداخـتـلال فلج خـواب را تـجـربه کرده اند. فلج خوابمیتواند در هر سنی روی
دهد.
علایم فلج خواب:
1- ناتوانی در حرکت دادن تنه، دستها و
پاها و صحبت کردن (فرد از فرط ترس میخواهد فریاد بکشد و برای بیدار شدن
تقلا میکند، اما گویی تلاش وی بی نتیجه است).
2- فلج تمام و یا بخشی از عضلات اسکلتی ی بدن.
3- احساس خفگی و نزدیک بودن زمان مرگ (گویی موجودی روی قفسه سینه ی شما قرار گرفته است).
4- وحشتزدگی و اضطراب.
5-
توهمات خواب(hypnagogic hallucinations): به توهمات شنیداری، دیداری و
لمسی رویا مانند اطلاق می شود. احساس حضور یک انسان دیگر در اتاق، احساس
فشردگی در قفسه سینه، دیدن سایه افراد، دیدن منبع نورانی، شنیدن صدای
افراد، شنیدن صدای قدمهایی که نزدیک میشوند، دیدن شبح، تجربه خروج از بدن،
احساس شناور شدن در هوا، شنیدن صدای بازو بسته .
بعل نام خدایی است که جوامع باستانی بسیاری در سرزمین میانرودان(بینالنهرین)، آنرا میپرستیدند. به ویژه کنعانیان که او را خدای «باروری» و «حاصلخیزی» و از مهمترین خدایان پرستشگاه میدانستند. گرچه واژه بعل که یک اسم عام سامی به معنای «مالک» یا «سرور» است، میتوانست به هر خدا یا انسان صاحبمقام و یا مخلوقی نسبت داده شود، لیکن این بیثباتی در بهکار بردن واژه بعل، مانع اطلاق آن به خدایی با صفات متمایز نمیشد. بعل، فینفسه در مقام خداوندِ باروری گماشته شده بود و در آن حیطه، «شاهزاده، ارباب زمین» خوانده میشد. او را همچنین خدای باران و شبنم خطاب میکردند، دو قالبی از رطوبت که برای باروری و حاصلخیزی خاک سرزمین کنعان، لازم و حیاتی بود. در زبان اوگاریتی و در کتاب عهد عتیق عبری، بعل (בעל) که خدای طوفان لقب گرفته، بر ابرها سوار است. بعل یکی از سه خدای بزرگ که مورد پرستش همهٔ سومریان بود، خدای زمین که صورت اکدی بَعل سامیهای عربی است. دو خدای دیگر آنو و اآ به ترتیب آقای آسمان و صاحب درهٔ عمیق هستند