یَم خدای اقیانوس ها، رودخانه ها، دریاچه ها و چشمه های زیر زمینی است و نقش مهمی در اساطیر اوگاریتی بازی می کند
یم
به شکل دریای بزرگ کیهانی و اغلب همچون یک رود بزرگ تجسم میشود و نمادی
از آشوب و تاریکیِ نخستین به شمار میآید. وی با بعل، خدای بزرگ نظمآفرین
که نبردهایش با آفرینش طوفان، باران زایی، تندر و آذرخش در پیوند است در
جنگی همیشگی است. اما سرانجام بر اساس لوحهای که بر مبنای این اسطوره به
دست آمدهاست مشخص میگردد که یم مرده است و بعل شاه میگردد.
لوایاتان
یک مار بزرگ یا اژدهایی هفتسر در اسطورههای اوگاریتی است که یا حیوانِ
دست آموز یم (دریای بزرگ کیهانی، اغلب همچون یک رود بزرگ) محسوب میشود و
یا یک جنبه از خودِ یم است.
ضمنا واژه یم که در فارسی هم استفاده میشود کلمهای عربی به معنای دریاست.
آل یا زائوترسان موجودی خیالی-افسانهای
است. در باور عامه، موجودی است که اگر زن تازهزا را تنها بگذارند، سراغش
میآید و بدو آزار یا آسیب میرساند.
آل یک گونه از موجودات اهریمنی در
باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخشهایی از جنوب روسیه است. در
باورهای سنتی، نقش آلها در تولید مثل انسانهاست بهین دلیل آنها را اهریمن
وضع حمل یا زایمان میدانند.
آلها در مناطق گوناگون دارای نامهای مختلفی
هستند مثلاً در ارمنستان به «آلک»، در میان کردها به «اُل»، در افغانستان و
تاجیکستان به «هال» یا «خال»، در کشورهای ترکزبان آسیای میانه به
«آلباستی» یا «آلماستی» و در میان مردم کشمیر و بدخشان به «هالماستی»
معروفند.
در فرهنگ بختیاریها هم وجود آلها با عبارات رایجی مانند «آل برده» و «الهی آل ببردت» به چشم میخورد.
در
روایات ارمنی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زنی تازه زایمان
کرده (زائو) را میدزدند وسبب مرگ او میشوند. آنها همچنین با آسیب رساندن
به جنین در زهدان مادر سبب سقط جنین میشوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را
دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جن میکنند. (مانند الفها
در باورهای ژرمنی). آلها نیز مانند انسانها داری دو جنس زن و مرد هستند.
ماهیت وجودی آلها
در
بسیاری از منابع خبر از وجود قومیت هایی با ماهیت انسانی گزارش گردیده که
دلالت بر وجود جماعتی از زنانی دارد که در دوران هایی زندگانی بر مبنای
وحشی زیستی و غارت گری دارد که با نام آل شناخته میشده اند.در این منابع ،
محل سکونت اصلی آلها ، جلگه های بین رودخانه دون و دریای سیاه تا سرزمین
قفقاز و آتروپاتن قدیم درج شده است. در برخی منابع از زنانی جنگ جو و سرکش
به نام آمازون یاد کردهاند که تقریباً در همان منطقه سکونت داشتند. در
کتاب مشیرالدوله آمده است : " زنان آمازون در جلگه ای موسوم به تمیس سیر در
کنار ترمودون سکنی داشتند و ملکه این مردم تالس تریس نام ، بر تمامی
مردمانی که از کوه های قفقاز تا رود فازریون کنونی منتشر بودند ،سلطنت
میکرد."
داستان زنان آمازون بسیار مفصل و خواندنی است. نویسندگان پیش
از میلاد اغلب در آثار خود از آن ها یاد کردهاند. نوشته های آن ها گویای
آن است که آمازون ها گروهی از آل ها بودهاند و صرفاً به دلیل این که یک
پستان داشتند (به شوند اینکه با دست راست تیراندازی کنند پستان راست را
میسوزاندند) از سوی یونانی ها موسوم به صفت آمازون شدند که طبعاً در بین
آریایی ها به همان نام اصلی ، یعنی آل نامیده می شدند. این زنان جنگاور و
مهیب ، در تاخت و تاز ، جنگ ها و آوارگی های قوم خود یعنی آلان یا آل سهیم
بودند. و بعید نیست که دسته های انبوهی از آن ها به جنوب قفقاز سرازیر شده و
بدواً و مدت ها به صورت مهاجرانی آواره تا به کادوسیه و آتروپاتن رسیده و
در آن جاها زندگی کردهاند و بعدها در نتیجه تصادماتی با بومیان ، سرکوب و
طرد شدهاند اما تهاجمات پنهانی و جنگ و گریزهایشان شاید به حکم قانون نزاع
بقا ادامه یافته و تدریجاً چهره ای افسانه ای یافتهاند. از این رو محتمل
است که (آله ژن = زن آل) افسانه ها ، همان زن های آل تاریخی باشند که
یونانی ها آن ها را آمازون خواندهاند. در برخی منابع مطالبی آمده که نشان
می دهد زنان آل را ساورومات نیز نامیدهاند. دیاکونوف می نویسد ، "ساورومات
ها قومی بودند که زنان بر آن حکومت می کردند و کاهنان و جنگاورانشان زنان
بودند." این زنان سلحشور یعنی ساورومات را هرودوت از بازماندگان آمازون ها
می دانسته.
چگونگی راهیابی آلهای تاریخی قفقاز به افسانه ها
اکنون
باید دید که آلهای یاد شده به صورت موجوداتی اسرار آمیز که همیشه در خفا و
کمین هستند ، چگونه وارد زندگی و فرهنگ برخی قوم ها بخصوص اقوام شمال غرب
فلات ایران و بسیاری مناطق دیگر شدهاند. آل تاریخی که دست کم از دوران
مادها تا یورش مغولان گوشه ی پر ماجرایی از تاریخ جوامع ماوراء قفقاز را
اشغال کردهاند ، بارها به سرزمین های جنوبی سرازیر شدهاند (گاه با تاخت و
تاز و غارت و گاه نیز به عنوان آواره و پناهنده) زیستن به صورت مخفی و
مخوف ، در حاشیه ی زندگی اهالی ، بیشتر موافق وضعیت اخیر یعنی آوارگی و از
هم پاشیدگی زندگیشان میباشد.در این بین این آلهای آواره و اکثراً مونث در
کوره بیابان ها و جنگل ها به صورت مخفیانه زندگی کردند که در این گذر با
چهره هایی نا خوشایند و ژولیده از غارت های شبانه روستاها و دیر ها گذران
زندگی میکردند. مهمترین شاخصه این نوع زندگیه تنها و بی همسری ، رو آوردن
به دختر بچه دزدی در بسیاری روایات است که در این داستان ها آورده شده این
زنان حتی به زنان باردار حمله ور گردیده و نوزاد در جنین مادران را به طرز
وحشیانه ای از رحم خارج کرده و میرباییدند. و اینکه برای این آلان فقط
فرزند مونث ارزش داشته و فرزند ذکور را از بین میبردند ، شاید بر این مبنا
باشد که نژادی و جنسی از خود را فقط مورد قبول داشتند و دختر بچه ها را در
نزد خود و به رسم خود پرورش میدادند. در برخی منابع نخستین یورش آلان ها به
صفحات جنوب قفقاز و ارس که شرح آن در نوشته ها آمده است ، بار اول در حدود
75 م در عهد پادشاهی بلاش اول و بار دوم در سال 130 م در زمان پادشاهی
بلاش دوم ، رخ داده است و در مواردی بسیار در دوران های دیگر به سرزمین
ایران به صورت پراکنده حمله ور شده و یا مهاجرت کردهاند.
اجزای بدن و صورت آلها بر اساس افسانه ها
اجزای
بدن وصورت آلها بدین سان توصیف شدهاست: بینی گِلی، چشمانی آتشین، موهایی
ژولیده و نامرتب، دندانهایی آهنین با نیشهایی به جلو آمده مانند گراز وحشی و
پستانهایی آویزان مانند پیرزنها. بنابر باورهای کهن، آلها پس از دزدیدن
قلب و شش زن و زمانی که دیگر زن زنده نماندهاست، اقدام به فرار و عبور از
اولین آب جمع شده در یک جا یا اولین منبع آب میکنند. طلسمهای مانع آل،
مانند دیگر طلسمها برای دیگر شیاطین است. این طلسمها شامل افسون، دعا،
اشیای فلزی، سیر و پیاز و جلوگیری کردن از رسیدن آل به آب است. در ایران
آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی
حصیری برا ی شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شدهاست. در آسیای میانه، آلها
چنین روایت شدهاند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستانهای
آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و ششهای قربانیان را درون آن قرار
میدهند. برطبق بسیاری از روایات خاور نزدیک، خدا یک آل را برای همسری آدم
یا اولین بشر آفرید امّا آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتش است،
ناسازگار بود. این آغاز و ریشه? دشمنی آلها با حوا وهمه دختران اوست.
چاقوی آل ها
در
ادبیات شفاهی کرمان، آل بعد از بریدن جگر زن حامله آن را در جوی آب می
شوید تا بخورد. به محض خورده شدن جگر، زن حامله خواهد مرد. در اکثر خانواده
های قدیمی یکی از مردان کهنسال در جوانی خود به آل در حال بردن یا شستن
جگر برخورد کرده است. آل به نهیب جمله ای مانند (نقل قول از داستان روایت
شده): "چه کار می کنی؟ برو این جگر را از هر کجا برداشتی بگذار سر جایش
پتیاله" می ترسد و فرار می کند و چاقوی خود را به جا می گذارد. این چاقو
تیغه ای آبی رنگ دارد و هیچ وقت تیزی خود را از دست نمی دهد. در تمامی
داستان ها راوی ادعا می کند که این چاقو را تا چند سال اخیر در اختیار
داشته است.
اَشوزوشت یا مُرغ بَهمَن نام جغد افسانهای در استورههای ایرانی است که ناخن میخورد.
در
استورههای ایرانی، اشوزوشت را اهورامزدا آفریده تا یاری کننده ی نیروهای
خوبی باشد. او اوستا میداند و هنگامی که گفتارهای اوستا را برمیخواند
دیوها به هراس میافتند.
هنگامی که زرتشت ناخن خود را میگیرد، پیروان
خوبی، باید ورد ویژهای بخوانند و افسونی بر این ناخنها قرار دهند. سپس
اشوزوشت باید این ناخنهای افسونشده را بردارد و بخورد، زیرا اگر این کار
صورت نگیرد این ناخنها به دست دیوهای مازَنی و جادوگران میافتند و آنها
با استفاده از این ناخنها به اشوزوشت حمله خواهند کرد و او را خواهند
کشت.این ناخنها باید در هر صورت شکسته و خرد شوند وگرنه دیوها و جادوگران
از آنها به عنوان سلاح استفاده خواهند کرد.
نام اشوزوشت در زبان
اوستایی به معنی "دوست حق" است. اشو در اوستایی به معنای حق و مقدس و واژهٔ
زوشت به معنی (و هم ریشه با) دوست است. او را مرغ بهمن (وُهومَن) نیز
مینامند.
چاکراها (مراکز انرژی) مراکز هفتگانه
قدرتند که در ستون فقرات در کالبد اثیری قرار دارند و در واقع رابط بین روح
و جسم هستند. چاکرا کلمه ای سانسکریت و به معنای چرخ است. چاکراها مدام در
حال چرخش هستند که به آنها نیروی حیات هم می گویند و از میان شبکه ای از
مجراهای باریک به نام نادی در سراسر بدن جریان دارند. در حدود 72000 نادی
در کالبد انسان وجوددارد. چاکراها روی نادی اصلی قرار دارند و در سرتاسر
ستون فقرات امتداد دارند. چاکراها دوار هستند.
چاکراهای اصلی، اعضای
حیاتی کالبد فیزیکی را کنترل می کنند و به آنها انرژی می دهند. چاکراهای
اصلی مانند نیروگاهی هستند که اگر به خوبی کار نکنند، اعضای حیاتی ضعیف یا
بیمار می شوند، زیرا برای درست کار کردن انرژی حیاتی کافی را ندارند. در
شرق آنها را به نیلوفر آبی تشبیه کرده اند؛ دایره ای که گلبرگ ها احاطه اش
کرده اند.
بدن ما شامل انرژی های مثبت و منفی است. سمت راست بدن حاوی
انرژی مثبت و سمت چپ بدن حاوی انرژی منفی است. این انرژی ها بر مسیر چرخشی
چاکراها نیز تاثیر می گذارند. به نظر می رسد هر چاکرا نام و رنگ به خصوصی
نیز دارد که به طور مارپیچ از مرکز آن به سمت بیرون در حرکت است و به یکی
از رنگ های رنگین کمان مربوط می شود. هزاران سال است که چاکراها در شرق
شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته اند.
هفت چاکرا
1- چاکرای ریشه: در پایین ستون فقرات قرار دارد و رنگش قرمز است.
2- چاکرای خارجی: در پشت و تقریبا پنج سانتیمتری زیر ناف قرار دارد و رنگ آن نارنجی است.
3- چاکرا خورشیدی: چهار انگشت بالاتر از ناف است. به آن گوهر ناف می گویند و رنگش زرد است.
4- چاکرا قلب: در مرکز سینه و در امتداد قلب قرار دارد و رنگ آن سبز است.
5- چاکرا گلو: در سطح گلو قرار گرفته است و رنگ آن آبی است.
6- چاکرا چشم سوم (پیشانی): در پیشانی و بین دو ابرو قرار دارد و به رنگ نیلی است.
7- چاکرا فرق سر: در بالاترین قسمت سر قرار دارد و قوی ترین ارتعاشات انرژی بدن را زیر نظر دارد که رنگ آن بنفش است.
زمانی
که مجرای چاکراها بسته شود و یا از حالت تعادل خارج شوند، منجر به بیماری
می شود. سرکوب کردن هر نوع احساسات و عواطف و شوک عصبی و هر نوع ناراحتی و
لطمه روحی باعث می شود که چاکراها، یعنی مراکز انرژی حیاتی از حالت تعادل
خارج شوند. غم و غصه ، عصبانیت، حسادت، خودخوری و رنجش، صدمه شدیدی به
چاکراها می زند و آنها بسته می شوند. برای برقراری تعادل مجدد، باید فورا
هر نوع احساس ناخوشایند خود را شناسایی و هر نوع انرژی منفی را رها کنید تا
چاکراها بتوانند دوباره متعادل شوند.
در تمدنهای باستانی مانند چین، هندوستان و
همینطور کشورهایی که در حوزهی فرهنگی این کشورها هستند مانند ژاپن، کره و
مالزی، دربارهی ساختار بدن انسان و نحوهی عملکرد آن، باورهایی وجوددارد
که با عقاید و تئوریهای علمی و آموزشی کشورهای غربی، در تضاد واضح است،
هرچند در دهههای اخیر، این دیدگاهها در کشورهای اروپایی و آمریکایی
طرفداران زیادی پیدا کردهاست.
در مکاتب هندی، ساختار یا کالبدشناسی
بدن انسان، از چند لایهی مادی و انرژی تصورشده که به لایهی مادی آن،
«کالبد غذایی» هم گفته میشود؛ به این اعتبار که درنهایت بدن انسان، از
همان مواد و عناصر موجود در مواد غدایی اما با یک نظم مولکولی متفاوت،
تشکیل شده است.
لایهی دیگر ساختار بدن، صفحهی «پرانایامائی» است که
تصور میشود «پرانا»، یک انرژی کیهانیست که تمام جهان و کائنات را پرکرده و
در جریان تنفس، همراه هوا و اکسیژن، به داخل بدن وارد میشود و در تمام
جسم ما، جریان مییابد.
انرژی کیهانی یا انرژی «کی» در طب سنتی چین
طب
سنتی چین با سابقهی بیش از 5هزارسال، معتقداست در ساختار بدن انسان در
صفحهی «پرانائی»، یک شبکهی انرژی، مانند شبکهی آب یا گاز شهری وجود
دارد که با جریانِ آزاد انرژی «کی» در این مسیرها، سلامتی، شادابی و
تندرستی برقرارمیشود. اگر بهعلتی در این مجاری، انسداد یا اختلالی پیدا
شود، انواعی از بیماریها و ناتواناییها پدید میآید. برای درمان بیماری و
ناتوانی، باید این مجاری، با یک یا چند روش زیر باز شود:
- انجام حرکات موزون و چشمنوازی با نام «تایچیچوآن»
- تصویرپردازی ذهنی از نحوهی جریان انرژی «کی» یا شئ در بدن
- استفاده از یوگا، برای نمونه کاربرد «مدیتیشن» و...
در
فلسفهی آیینی و درمانی هندوستان، علاوهبر باور به وجود شبکهی
گستردهای برای انتقال انرژی در بدن، به وجود ایستگاههای تقویتکننده و
هدایتکنندهای نیز از انرژی به نام «چاکرا» یا «چرخه» اعتقاد هست.(در
آینده در این مورد در وبلاگ مطلب گذاشته میشود )در این مـکتب فلــسفی،
روانشناختی و درمانی، دلیل بیماریها و ناتواناییهای جسمی و روانی،
اختلال در توزیع انرژی حیاتی و کیهانی «پرانا» در بدن، بهویژه در
«چاکراها» تصورمیشود و درنتیجه انتظار میرود با رفع اشکال و اختلال در
«چــاکراها» و فعالشدن این چرخههای انرژی، بیماری هم درمان شود.
تشابه حیرتانگیز محل چاکراها با محل غدد مترشحه
مراکزی
در بدن وجوددارد که در یوگا، آنها را محل استقرار چاکراها میدانند و
درست در این محلها، 7 غدهی مترشحهی درونی قراردارد که با تولید و توزیع
هورمونها، انرژی حیاتی بدن را تأمین میکنند! این مراکز چاکراها یا غدد
مترشحهی درونریز، عبارتاند از:
- چاکرای مولادرا (با رنگ نمادین
قرمز): در ریشهی ستون مهرههاست که در همین ناحیه، شبکهی رشتههای اعصاب
«سمپاتیک» برای ترشح «آدرنالین» قراردارد.
- چاکرای سوداسیتها (با رنگ
نمادین نارنجی): در محل غدد تناسلیست که هـورمونهای جنــسی مــردانه و
زنــانه را تــولید و ترشح میکند.
- چاکرای مانیپورا به نشانهی قدرت
(با رنگ نمادین زرد): در محل شبکهی خورشیدی مستقر است که این شبکه، در
جلوی غدد «پانکراس» قراردارد و با ترشح هورمون مرتبط در سوخت گلوکز، مرکز
تولید انرژی و قدرت در بدن است.
- چاکرای آناهاتا (با رنگ سبز): کانون عشق تصورمیشود که مجاور غدهی «تیموس» و در محل قلب قراردارد.
- چاکرای ویشودها (با رنگ آبی): جایگاه حقیقت است که در ناحیهی گلو و مجاور غدهی «تیروئید» قراردارد.
-
چاکرای آجنا (با رنگ نیلی): کانون بصیرت تصورمیشود که در بین ابروها
قراردارد و در لحظات تمرکز و تعمق، در این مکان، چینی در پوست ظاهرمیشود
که مهمترین غدهی مترشحهی داخلی یا «هیپوفیز» در آن قراردارد.
- چاکرای ساهارا (با رنگ بنفش): به نشانهی رحمت، در رأس جمجمه و در جوار غدهی «صنوبری» قراردارد.
شگفتیهای چاکراها، محل و سلسلهمراتب استقرار آنها
-
پلههای تکاملی و تعالی چاکراها مانند 7شهر عشق در سیر تکاملی عرفا،
7مرحلهی تعالی سالکان در طریقت مهر، 7خان اسفندیار، 7خان رستم برای کشتن
دیو سفید و بصیرتبخشیدن به چشمانِ کورشدهی بزرگان اسیرشدهی ایران در
محبس دیوان در مازندران است.
- در نحوهی استقرار چاکراها، 7رنگ آنها، کاملاً مشابه یا معادل 7رنگ در طیف نوری خورشید توسط یک منشور است.
-
چاکراهای 1، 2، 3 و 4 به دوران خامی، کودکی و جوانی انسان مربوط میشود
که با حس مبارزهجویی، بهدنبال بقای خویش، مباحث و مسائل جنسی، قدرتنمایی
و عشق، است که این رنــگها، مــحرک و هیجانانگیز هستند اما رنگهای
قرمز، نارنجی و زرد، از قسمت کمانرژی طیف نوریست، درحالیکه رنگهای آبی،
نیلی و بنفش بهدلیل فرکانس زیادشان، بسیار پرانرژی و درعینحال، آرامبخش
هستند.